یادش بخیر
دسته:فاقد دسته بندی
11 کاربر

108 پست

       

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

یادش بخیر

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 11 کاربر · 108 پست
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر مبسر آبخوری داشتیم چقدر باید التماسش میکردیم تا اجاز می داد با دست آب بخوریم


دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:37
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
good to remember یادش به خیر...
دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:37
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر اون وقتا به جای دلمون سر زانوهامون زخم بود به خاطر بازی تو کوچه


دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:37
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر نوار کاستهای علی مردان خان و خروس زری


دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:36
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

یادش بخیر… آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن


 




دیدگاه  •   •   •  1393/09/21 - 18:36
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
والا ما بچه بودیم همش اون خانوم مجری مهربونه بودا خانوم رضایی! میگفت: شما… مام میگفتیم: ما؟ میگفت: بعله شما که نزدیک تلویزیون نشستی، یکم برو عقبتر بشین! مام میرفتیم عقب! بعد میگفت: یکم عقبتر! آقا مام تا نزدیکیهای در ورودی میرفتیم عقب که نکنه لج کنه کارتون نشون نده..! یعنی یه همچین اسکولای دوست داشتنی ای بودیم ما..!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/20 - 13:00
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر بچه بودیم اون موقع ها شماره ها روی تلفن نمی افتاد !
زنگ میزدیم مزاحم میشدیم
یه بار زنگ زدم یه دختره گوشی رو برداشت ، منم فوت میکردم !
دختره گفت ، خوب حالا من با فشار دادن یک دکمه …..
آقا ما هم از ترسمون سریع قط میکردیم !
یه همچین اسگل هایی بودیم ما !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/20 - 13:00
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه زمان از امتحانات که بر میگشتیم ، مامانمون میپرسید : چند میشیی ؟؟؟
با صدای بلند داد می زدیم ۲۰ !
یادش گرامی باد !
۱ دقیقه سکوت لطفا !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/20 - 12:59
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یادش بخیر یه زمانی توو مدرسه با دوستمون هماهنگ می کردیم که :
تو اجازه بگیر برو بیرون منم ۲دقیقه دیگه میام!
بعد معلم عقده ای می گفت صبر کن تا دوستت بیاد بعد برو…..
من که حلالشون نمی کنم!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/09/20 - 12:49
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه کـــه بــودیم یکی از تفریحات سالم ما این بود:
که پنکه رو خاموش میکردیم,
یکم که سرعتش کم میشد, با انگشت پَره هاشو نگه میداشتیم
دیدگاه  •   •   •  1393/09/20 - 12:45
+5
صفحات: 5 6 7 8 9 پست بیشتر