بهانه هاي دلتنگي
دسته:گوناگون
56 کاربر

815 پست

       
حتمابيا تو

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

بهانه هاي دلتنگي

گروه عمومی · گوناگون· 56 کاربر · 815 پست
xroyal54
xroyal54
او هـــــم آدم اســـــت
اگر دوســـــتت دارم هایت را نشـــــنیده گرفت
غـــــصـــــه نـــــخور
اگـــــر رفـــــت گـــــریـــــه نـــــکـــــن
یـک روز چــشــم های یک نــفـــر عاشــقــش میکند
یک روز معــــنی کــــم محــــلی را مــــیفهمد
یک روز شکــــستن را درک مــــیکند
آن روز میـــــفهـــــمـــــد کـــــه
آه هایی کـــــه کشـــــیدی از ته قلبـــــت بوده ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 13:15
+6
xroyal54
xroyal54
خوش به حال سیندرلا
لنگه کفشش را جا گذاشت
یه لشکر آدم به دنبالش گشتن
ما دلـــــــــــــــــمان را جا میگذاریم
هیچکس از مــــــــــــــا سراغی نمیگیرد
انگار که هیچوقت نبوده ایـــــــــــــــــم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 13:12
+6
ar8qf4min
ar8qf4min
ﺣﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﻫﻢ...
ﺧﻮﺩﻡ ﻫﻢ...
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺣﺎﻟﻢ ﺑﻬﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ....
ﭼﻪ ﺑﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ....!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 10:51
+6
ar8qf4min
ar8qf4min
دیوونه ها
این شانسو دارن که
هروقت دلشون خواست
داد بزنن...
"زنده یاد حسین پناهی"
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 10:49
+6
ar8qf4min
ar8qf4min
غیرت یعنی نزاری از دیگران آزاری به طرفت برسه
نه اینکه اونو آزار بدی به خاطر دیگران
وقتى به یکى زیادى تو زندگیت اهمیت بدى
اهمیتتو تو زندگیش ازدست میدى
به همین راحتى
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 10:48
+5
ar8qf4min
ar8qf4min
آیا می‌دانستید در بدن هر انسان بیش از ۷ میلیون عصب وجود دارد و خانم‌ها این توانایی را دارند که روی تک تک آنها راه بروند؟!
اصن ۱ وضعیه!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 10:46
+4
ar8qf4min
ar8qf4min
گاهی به سرم می زند بزنم زیر همه چیز و همه چیز!
اما سر که کاره ای نیست، این “دل” است که فرمانروایی میکند...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 10:44
+3
ar8qf4min
ar8qf4min
گاهى دلت نمیخواهد دیروز را به یاد بیاورى
انگیزه اى براى فردا هم ندارى و حال هم که...
گاهى فقط دلت میخواهد زانوهایت را تنگ در آغوش بگیرى و گوشه اى از گوشه ترین گوشه اى که میشناسى بنشینى و فقط نگاه کنى
گاهى دلگیرى شاید از خودت...! شاید...!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/14 - 10:42
+4
xroyal54
xroyal54

روزي حضرت عيسي از صحرايي مي‌گذشت.
در راه، به عبادت‌گاه عابدي رسيد و با او مشغول سخن گفتن شد.


در اين هنگام، جواني كه به كارهاي زشت و ناروا مشهور بود، از آن جا مي‌گذشت. وقتي چشمش به حضرت عيسي و مرد عابد افتاد، پايش سست شد و از رفتن باز ماند. همان جا ايستاد و گفت:


«خدايا! من از كردار زشت خويش شرمنده‌ام، اكنون اگر پيامبرت مرا ببيند و سرزنش كند، چه كنم؟! خدايا! عذرم را بپذير و آبرويم را مبر!»


چشم عابد كه بر جوان افتاد، سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! مرا در قيامت با اين جوان گناه‌كار محشور مكن!»


در اين هنگام خداي برترين به پيامبرش وحي فرمود كه: «به اين عابد بگو ما دعايت را مستجاب كرديم و تو را با آن جوان محشور نمي‌كنيم. چه، او به دليل توبه و پشيماني، اهل بهشت است و تو، به علِّت غرور و خودبيني، اهل دوزخ!»


دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 21:51
+8
xroyal54
xroyal54
عاشق شدن چيز ساده ايست …. آنقدر كه همه ي انسانها توان تجربه كردن اون رو دارند ! مهم عاشــــــــق ماندن است ؛ بي انتــــــــــها بي زوال تا ابــــــد ؛ بي منـــــت … !
دیدگاه  •   •   •  1392/06/13 - 21:46
+7