حــرفـــهــای دلــتــنگــی
دسته:فاقد دسته بندی
51 کاربر

1643 پست

       
دلتنگیات رو بنویس...

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

حــرفـــهــای دلــتــنگـ..

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 51 کاربر · 1643 پست

ارسالهای حــرفـــهــای دلــتــنگــی

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دلایل بودنم را مــــــــرور میکنم !

هر روز از تعدادشان کــــم میشود!

آخرین باری که شمردمشان

تنها یک دلیل برایم مانده بود..!

آنهـــــــم دیدن تو بود !!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 14:22
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اگـــر دوسـتــــــــم داری بــرایِ رفـتـنـم غـمـگـیــــــن نـبــــاش

بـــــرایِ مــانـــــدن و بـیـهـــــوده مــانــدنــم گــریـــــه کـــــــن


" نیکی‌ فیروزکوهی "
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 20:09
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 19:54
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوست داشتن یعنــــی :

اونی که اگه صــــــد دفعه هم ناراحتــــش کنی

هربار میـــــــگه این دفعه آخـــــریه که می بخشــــــمت

و بازم با اخـــــم میاد توی بغــــــلت ...
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 19:44
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک اعتراف!
من حتی سردیهاشو بیشتر از محبتو عشق یکی دیگه دوس دارم...
تو باش و هر چه خواهی کن فقط باش..
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 14:57
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک وقتایــــی هســت کـــه
بایــد لـــــم بدی یه گــــوشه…
و جــریان زندگیــت رو فقـــط مــــرور کنی.
بعــدشم بگـــی:
“به سلامتــــــــی خــــودم که اینقـــدر تحمـــل داشتـــم…..!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 14:53
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺩﺧﺘـــﺮﯼ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﺩﺭﻭﻏــﻬـﺎﺕ
ﻓــﺮﯾـﺐ ﺩﺍﺩﯼ
ﻗــﺒـﻞ ﺍﺯ ﺍﯾـﻨـﮑـﻪ ﺑـﮕــــﯽ ﭼـــﻘـﺪﺭ
ﺍﺣـــﻤـﻖ ﺑـــﻮﺩ
ﺯﻳـــﺮ ﻟــﺐ ﺑــﻪ ﺧـــﻮﺩﺕ ﺑـــﮕـﻮ ﭼـــﻘـﺪﺭ
ﻣــﻦ ﺁﺷــﻐــﺎﻟــﻢ !!!
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 14:42
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ساعت 3 شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب
مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار
کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت
میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت..
ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...
2 دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 14:19
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
روزگاری بود که برای سلام کردن به جنس مخالف صداها می لرزیدند

روزگاری شد برای گفتن دوستت دارم قلب ها می لرزیدند

وحــــــــــالا...

روزگاریست که به راحتی حرف از [!] می زنند

و فقط تختها می لرزند
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 13:47
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وصیت چارلی چاپلین به دخترش:عشق را باهم آغوشی اشتباه نگیر،
هیچ مردی در رختخواب نامهربان نیست!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/05/5 - 13:44
+6