حــرفـــهــای دلــتــنگــی
دسته:فاقد دسته بندی
51 کاربر

1643 پست

       
دلتنگیات رو بنویس...

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

برچسب‌های کاربری

حــرفـــهــای دلــتــنگـ..

گروه عمومی · فاقد دسته بندی· 51 کاربر · 1643 پست

ارسالهای حــرفـــهــای دلــتــنگــی

محمد
محمد
ÆΔΦΛØΣ ΞΩ
به زبان باستان نوشتم دوستت دارم
فكر شو بكن! از اون قديما!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/27 - 11:18
+3
محمد
محمد
ميلـيون مـيليون تُـــــن صدا وجـــــود داره ...
ولــــــي فقـــــط و فقــــط ...
يـــــکي شه که وقتـــــي مــــي شنوي ...
ديــــــوونه مـــي شــي ...!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 21:30
+5
محمد
محمد
باران مرا یاد چتر می اندازد و چتر مرا یاد قرارمان قرارمان که یادت هست ؟ اینکه آغوشت را چتر کنی تا چشمهایم بیش از این خیس نشوند ؟؟؟!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 21:00
+6
محمد
محمد
به بعضيا كه با بعضي حرفاشون دلسردمون ميكنن بايد بگيم: ببين.... من خودم يخ ام....قربونت تو ديگه فريزمون نكن!!
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 20:42
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



هـــــــــــــــر چه میخواهــــــــــــــد دل تنــگـــــــــت....

ســــــــــــــــــاکت..!!!!

کســــــــــــــی درکــــــــــــــــــ

نخواهــــــــــــــــدکــــــــــــــــــرد...!!!..


دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 20:30
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
که اگر سکوت کردی، بفهمدکسی باشدکه اگر بهانه‌گیر شدی بفهمدکسی باشدکه اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودنبفهمد به توجهش احتیاج داریبفهمد که درد داریکه زندگی درد داردکه دلگیریبفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده استبفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ بارانبرایِ بوسیدنشبرایِ یك آغوشِ گرم تنگ شده استهمیشه باید کسی باشدهمیشه.....
دیدگاه  •   •   •  1392/09/26 - 19:15
+4
محمد
محمد
مورد داشتیم همین پریروز جشن تکلیفش بوده ، اونوخ تو [!] صاحب سبکه!!!!!!
خو من حاضر ،دیوار حاضر ، میریم که داشته باشیم ضربه ی نهایی 
دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 21:39
+8
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امان از روزی که

از دل نرود هرآنكه از دیده رود...
دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 20:12
+9
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



همیشه دلم براش تنگ می شه...حتی وقتی یاد رفتارهای سردش می افتم که با وجود یکی دیگه گرم می شد...

حتی وقتی لبخندهای زوری وتلخش بادیدن اون شیرین وزیبا می شد...

حتی وقتی دستای یخ زدش با گرفتن دستای اون کوره ی آتیش می شد...

حتی وقتی که نگاه ترسناک ووحشیش با دیدن اون مهربون وآروم می شد...

اگه باهام خوب نبود...مهربون نبود...دوستم نداشت...رفتاراش سرد بود...ولی دوستش داشتم....

می زارم بره که رفتارش گرم...لبخندش شیرین وزیبا...دستاش کوره ی آتیش...نگاهش مهربون وآروم باشه برای همیشه...


دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 19:35
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺁﺩﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ..
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ..
ﺣﺘﯽ ﺷﺪﻩ ۴ ﺻـــﺒﺢ … !!
ﺯﻧﮓ ﯾﺎ ﻣﺴﯿﺞ ﺑﺰﻧﻪ ﺑﻬﺶ ..
ﺍﻭﻧﻢ ﮐﻠﯽ ﻗﺮﺑﻮﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﺍﺵ ﺑﺮﻩ
ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺧﻮﺩﻣﯽ .. ﻣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻣﯽ ..
ﻣﮕﻪ ﻣﻦ ﻣُﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﻏﺼﻪ ﺑﺨﻮﺭﯼ
ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﮕﯽ ﺧﺪﺍ ﻧﮑﻨﻪ ﻋﺸﻘﻢ
ﺑﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺷﯽ ﻭ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺨﻮﺍﺑﯽ ..
دیدگاه  •   •   •  1392/09/25 - 19:00
+4