مامانم : پسرمون شام نخورد .. خاک به سرم .. حتمأ معتاد شده ..!
بابام : نه بابا حتماً بیرون یه چیزی با اون دخترا کوفت کرده ...
و هیچکس ندانست من هیچوقت كوكو سبزي دوست نداشتم !!
یه دونه از این سوسک ریزا هست هر شب ساعت 12 که میشه این میاد رو میز و کمد من را میره هی وامیسته نگام میکنه باز راه میره .. منتظرم یه شب روی اون غرور مسخرش پا بذاره و بگه که عاشقم شده