ebrahim
لپ تاپم رو بردم نمايندگيش، مي گم ضربه خورده کار نميکنه، يارو ميگه ضربه فيزيکي؟!! پـَـــ نــه پـَـــ ، يکم بي محلي کردم، ضربه روحـــي خورده
ebrahim
خانم روسی و یک آقای آمریکایی با هم ازدواج کردند و زندگی شادی را در سانفرانسیسکو آغاز کردند .طفلکی خانم ، زبان انگلیسی بلد نبود اما می توانست با شوهرش ارتباط برقرار کند. یک روز او برای خرید ران مرغ به مغازه رفت.اما نمی دانست ران مرغ به زبان انگلیسی چه می شود . برای همین اول دست هایش را از دو طرف مانند بال مرغ بالا و پایین کرد و صدای مرغ درآورد. بعد پایش را بالا آورد و با انگشت ران...ش را به قصاب نشان داد . قصاب متوجه منظور او شد و به او ران مرغ داد. روز بعد او می خواست سینه مرغ بخرد. بازهم او نمی دانست که سینه مرغ به انگلیسی چه می شود. دوباره با دست هایش مانند مرغ بال بال زد و صدای مرغ درآورد. بعد دگمه های پالتو اش را باز کرد و به سینه خودش اشاره کرد . قصاب متوجه منظور او شد و به او سینه مرغ داد. روز سوم خانم ، طفلک می خواست سوسیس بخرد. او نتوانست راهی پیدا کند تا این یکی را به فروشنده نشان بدهد. این بود که شوهرش را به همراه خودش به فروشگاه برد!!! حدس زدید چکار کرد؟ . . . . . . . . . خیلی منحرفید! حواستون کجاست ؟ شوهرش انگلیسی صحبت می کرد
ebrahim
ارم به خواهر زادم دیکته میگم ... رسیده آخر خط میگه دایی برم سر خط ؟! پَ نـــ پَ بقیشو رو فرش بنویس
ebrahim
به بابام میگم تلویزیونو بزن کانال دو ... میگه روشنش کنم ؟ پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو ... من هُل میدم روشن شه
ebrahim
داشتم یه گربه رو تو سبد می بردم صدای میو میوش کل خیابون رو برداشته بود … دختره میگه گربس؟
پـَـــ نــه پـَـــ نهنگه اختلال ژنیتیکی پیدا کرده
ebrahim
رفتم ساعت سازي به يارو ميگم ساعتم کار نميکنه، ميپرسه يعني درستش کنم؟
پـَـــ نــه پـَـــ باهاش صحبت کن دست از تنبلی برداره و صبح ها بره سر کارو یه روزی حلال دربیاره
ebrahim
رفتم بچه خواهرمو از مهدكودك بيارم. مربيه ميگه بچه رو ميبريدش؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ همينجا ميخورمش