hadith
عجیب است دریا...
همین که غرقش میشوی
پس می زند تو را !
درست
مثل بعضی از آدم ها...
hadith
سالیانی دور
فالگیرانی تو را از انحنای خط های دست هایم
بشارت دادند
آمدی
دست هایم صاف صاف شد...
hadith
اگر درخت نبود
پاییز را چگونه می دیدی؟
بهار اگر می رفت سیب همسایه چگونه می آمد؟
اگر من نبودم
چه می کردی؟
می داننم آنکه می گوید دوستت دارم
تمام سیب ها را کش رفته است
وگرنه اینهمه سنگ تنها بهانه ی خنده ی پنجره هاست.
hadith
نه آدمم نه گنجشک
اتفاقی کوچکم
هربار می افتم
دو تکه می شوم
نیمی را باد می برد
نیمی را مردی که نمی شناسم...
hadith
کهربای چشمانت
نگین کدام انگشتر شد...
که به دستان من گشاد بود؟؟