امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+24

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 21723
korosh
142 پست
مرد - مجرد
1370-10-26
حالت من: ورزشکار
فوق ديپلم
اسلام
ايران - تهران
با خانواده
معاف
نميکشم
دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شرق

دوستان

(53 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(19 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

korosh
korosh

سلام سلام سلام





 





خوبيد ؟ خوشيد ؟ سلامتيد ؟






امروز ميخوام براتون دوكلمه ي دختر و پسر رو تجزيه و تحليل كنم.



 



حاضريد پس اول كلمه ي مقدس پسر و براتون تجزيه و تحليل ميكنم بعدم دختر و!!!



 



 



پسر:



 



 



پ=پاك=بزرگترين گناهشون اينه كه به كسي كه دوستش دارن



 



 بگن دوستت دارم.



 



س=سنگين=تو خيابون اين ور و اون ور نگاه نميكنن.



 



ر=راستگو=نميتونن دروغ بگن به جز دروغ مصلحتي.



 



 



دختر:



 



 



د=دو رو=هيچ كدوم از حرفاشون رو نميشه باوركرد.



 



خ=خنگ=از زندگي هيچي بلد نيستن.



 



ت=تنبل=تا لنگ ظهر خوابن.



 



ر=روي زشت=اكثر دخترا عقده ي خوشكل بودن دارن واسه



 



همين هروقت خواستن از خونه بزنن بيرون بايد آرايش كنن.



 



با حال بود نه .بگين اي ول آنتي گيرل بريد حالشو ببريد.



 




2 دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:28
+3
korosh
korosh
تمرين پنجشنبه سرخپوشان در حضور هواداران و اصحاب رسانه برگزار شد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:24
+2
-1
korosh
korosh
بيشتر پسر بچه ها اگر برنده جايزه اي شوند ممكن است، پول جايزه را صرف خريد اسباب بازي و يا بازي هاي مختلف كنند ولي ويات اربر، هشت ساله ، وقتي جايزه 1000 دلاريش را به دختر 2 ساله همسايه شان به نام كارا كه با سرطان خون دست و پنجه نرم مي كند اهدا كرد، همسايگانش را در محله ادواردويل در النويز متحير كرد.

به گزارش پارس ناز اين پسر كوچك گفت : مي خواستم آن پول را به آنها بدهم زيرا نمي دانستم خودم با آن پول چكار كنم.
اين بيماري 90 درصد شانس درمان دارد و در حال حاضر كارا به درمان خوب پاسخ داده و پيش بيني مي شود درمان او حدود دو سال و نيم طول بكشد.








www.parsnaz.ir - اقدام شگفت انگيز اين پسر براي دختر همسايه (عكس)
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:21
+3
korosh
korosh





 خدايا پس چرا من زن ندارم؟

    زني زيبا و سيمين تن ندارم؟

    دوتا زن دارد اين همسايه ما

    همان يك دانه را هم من ندارم

    آژانس ملكي امشب گفت به من:

    مجرد, بهر تو مسكن ندارم

    چه خاكي بر سرم بايد بريزم؟

    من بيچاره آخر زن ندارم

    خداوندا تو ستارالعيوبي

    وبر اين نكته سوءظن ندارم

    شدم خسته دگر از حرف مردم

    تو ميداني دل از آهن ندارم

    تجرد ظاهرا”عيب بزرگي است

    من عيب ديگري اصلا”ندارم

    خودم ميدانم اين”اصلا” غلط بود

    در اينجا قافيه ليكن ندارم

    تو عيبم را بپوش و هديه اي ده

    خبر داري نيكول كيدمن ندارم؟

    اگر او را فرستي ديگر از تو

    گلايه قد يك ارزن ندارم
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:18
+4
korosh
korosh

 ساعت ۲ نصف شب يك اتاق



ساعت ۳ نصف شب كل خوابگاه منهاي سرپرست




ساعت ۴ صبح هنگام خواب



وضعيت تحصيل در خوابگاه





اولين روزهاي خوابگاه



گفت و گوي صميمانه برسرآماده كردن صبحانه بعد از گذست چند روز



پايان گفت و گو



 


امكانات غذايي در خوابگاه



طريقه ظرف شستن در خوابگاه



اواخر ترم وضعيت ۷۰درصد دانشجويان



و اين هم آخر عاقبتش!!



 

دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:11
+3
korosh
korosh

 

اصغر عزيزم،

اكنون كه اين نامه را براي تو مي نويسم نيمه هاي شب است و من همچنان گرمي دستان تو را در دستانم احساس مي كنم زيرا حُرم دستان توئه كه منو داغون كرده… ناز چشماي تو هم خونه مو ويرون كرده…اصغرم، وقتي شنيدم كه به خاطر دست دادن با من عليه تو هجمه شده است خيلي تعجب كردم زيرا تو در اين زمينه سابقه زيادي داري و هر كسي اين كارها را عليه تو مي كند حتما با من مشكل شخصي دارد وگرنه چرا قبلا به هر زني دست ميدادي به تو گير نميدادند؟ من از همينجا به تمام منتقدين فارسي زبان دنيا از جمله ايران، افغانستان، تاجيكستان و به خصوص مردم اكراين اعلام مي كنم زرشششششك! بنده خيلي وقت است كه به همه سينما گران دنيا محرم شده ام. اصغر عزيز، جانِ آبجي ناراحت نشو ولي تو اينقدر دست مرا محكم جيق دادي كه تا نيم ساعت دستم ولنگ و ولنگ مي كرد و وقتي برادپيت متوجه شد دستم درد مي كند ناراحت شد و گفت بي غيرتي هم حدي دارد، آدم توي پارتي هم دست ناموس مردم را اينطوري فشار
نميدهد!

اصغري،

من زياد به حرفهاي او محل نميگذارم ولي هرچي هم كه باشد او مرد من است و از اينكه خيلي آدم غيرتي است خوشم ميآيد زيرا او اصلا دوست ندارد دست يك مرد غريبه ايراني را در دستان زنش ببيند. براي همين ديگر به من اجازه نميدهد فيلم هاي شما را نگاه كنم و در جشنواره هايي كه شما هستيد حضور يابم زيرا قبلا هم يك همايشي توي فرانسه بود يا كن بود يا اطراف سولقان خودتان بود دقيقا نميدانم كدام گوري بود اين آقاي مخملباف خيلي به من نگاه هاي زننده اي داشت و فكر كنم منظور بد داشت كه يكهو ديدم برادپيت كه هنوز نيم ليتر نفت تَهَش مانده بود غيرتي شد و شَتَرَق يكي خواباند زير گوشش.. ولي من به او توضيح دادم كه تو مثل مخملباف نيستي كه به همه زنهاي اطرافش منظور بد دارد و اين سري خيلي گند وحشتناكي هم بالا آورد. حالا شما بيا و مردانگي كن و از اين به بعد هر وقت مرا ديدي يواشكي چشمك بزن من هم براي تو بشكن ميزنم و دوتايي كيف ميكنيم!

اصغرجان،


ديگر مزاحم وقت عزيزت نميشوم فقط از طرف من به اين سينما گرهاي خودتان بگو يك خورده رعايت كنند چون اخيراً خيلي فيلمهاي شما مبتذل شده و ما در خانه وقتي بچه ها بيدار هستند اصلا نميتوانيم فيلمهاي سينماي ايران را نگاه كنيم چون خيلي بدآموزي دارد و هركي به هركي شده است.. البته من براي بازيگران شما احترام خاصي قايل هستم و شما خيلي هنرمندان با بركتي داريد مثلا يادم ميآيد مدتي كه توي سومالي بوديم خيلي از مردم وقتي بازيگر زن شما كه آمده بود آنجا را تماشا مي كردند گرسنگي از يادشان مي رفت و اين خيلي براي مردم قحطي زده آنجا با بركت بود.

اصغرم،

اين نامه را وقتي در هواپيما بودم براي تو نوشتم و الان آن را به همراه يك شعر به تو تقديم ميكنم اميدوارم كه خوشت بيايد.

الا اصغر كه چشم شور داري

از اين فيلم ساختنت منظور داري

بكن اون چشماي نازت رو درويش

اگر كه فكراي ناجور داري

دوستدار تو آنجليا جولي
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:04
+1
korosh
korosh

نجره اي در بيمارستان



در بيمارستاني، دو بيمار در يك اتاق بستري بودند. يكي از بيماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر يك ساعت روي تختش كه كنار تنها پنجره اتاق بود بنشيند ولي بيمار ديگر مجبور بود هيچ تكاني نخورد و هميشه پشت به هم اتاقيش روي تخت بخوابد.

آنها ساعتها با هم صحبت مي‏كردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازي يا تعتيلاتشان با هم حرف مي‏زدند و هر روز بعد از ظهر، بيماري كه تختش كنار پنجره بود، مي‏نشست و تمام چيزهائي كه بيرون از پنجره مي‏ديد، براي هم اتاقيش توصيف مي‏كرد.





پنجره، رو به يك پارك بود كه درياچه زيبائي داشت. مرغابيها و قوها در درياچه شنا مي‏كردند و كودكان با قايقهاي تفريحيشان در آب سرگرم بودند. درختان كهن، به منظره بيرون، زيبيايي خاصي بخشيده بود و تصويري زيبا از شهر در افق دور دست ديده مي‏شد. همان‏طور كه مرد كنار پنجره اين جزئيات را توصيف مي‏كرد، هم اتاقيش جشمانش را مي‏بست و اين مناظر را در ذهن خود مجسم مي‏كرد و روحي تازه مي‏گرفت.

روزها و هفته‏ها سپري شد. تا اينكه روزي مرد كناز پنجره از دنيا رفت و مستخدمان بيمارستان جسد او را از اتاق بيرون بردند. مرد ديگر كه بسيار ناراحت بود تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند. پرستار اين كار را با رضايت انجام داد.

مرد به آرامي و با درد بسيار، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولين نگاهش را به دنياي بيرون از پنجره بيندازد.
 بالاخره مي‏توانست آن منظره زيبا را با چشمان خودش ببيند ولي در كمال تعجب، با يك ديوار بلند مواجه شد!

مرد متعجب به پرستار گفت كه هم اتاقيش هميشه مناظر دل انگيزي را از پشت پنجره براي او توصيف مي‏كرده است.
پرستار پاسخ داد: ولي آن مرد كاملا نابينا بود.


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:02
+1
korosh
korosh
267766_407992715936494_357398009_n.jpg
دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 12:00
+1
korosh
korosh

خبر فوري : آنجلينا جولي بر اثر تصادف در گذشت: عكس


دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 11:57
+2
korosh
korosh

جواني با چاقو وارد مسجد شد و گفت :

بين شما كسي هست كه مسلمان باشد ؟

همه با ترس و تعجب به هم نگاه كردند و سكوت در مسجد حكمفرما شد ، بالاخره پيرمردي با ريش سفيد از جا برخواست و گفت :

آري من مسلمانم.

جوان به پيرمرد نگاهي كرد و گفت با من بيا ،


پيرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمي از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پيرمرد گفت كه ميخواهد تمام آنها را قرباني كند و بين فقرا پخش كند و به كمك احتياج دارد .


پيرمرد و جوان مشغول قرباني كردن گوسفندان شدند و پس از مدتي پيرمرد خسته شد و به جوان گفت كه به مسجد بازگردد و شخص ديگري را براي كمك با خود بياورد.

جوان با چاقوي خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسيد :

آيا مسلمان ديگري در بين شما هست ؟

افراد حاضر در مسجد كه گمان كردند جوان پيرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پيش نماز مسجد دوختند .


پيش نماز رو به جمعيت كرد و گفت :

چرا نگاه ميكنيد ، به عيسي مسيح قسم كه با چند ركعت نماز خواندن كسي مسلمان نميشود ...

دیدگاه  •   •   •  1392/06/18 - 11:54
+2
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر