یه “دوستت دارم” هایی هم هست ، میدونی دروغه ها …
ولی قلبت واسه باورش به عقلت التماس میکنه !
قطارها بیهوده میپرسند : چی ؟ چی ؟
نمی دانند در انتهای ریل ها هیچکس و هیچ چیز در انتظارشان نیست
کوچک که بودم ترس بزرگ من ، سیاهی بود …
حالا که بزرگ شده ام از کوچکی ام در سیاهی چشمانت میترسم !