حافظه ی انسان های غمگین قوی است ؛
به یاد می آورند که در کدامین ؛
لحظه ؛
کدامین کوچه و خیابان ؛
کدامین ثانیه ها ؛
به دار آویخته شد " احساساتشان " ..
حافظه ی انسان های غمگین قوی است ؛
به یاد می آورند که در کدامین ؛
لحظه ؛
کدامین کوچه و خیابان ؛
کدامین ثانیه ها ؛
به دار آویخته شد " احساساتشان " ..
می خندم ..
ساده می گیرم ..
ساده می گذرم ..
بلند می خندم ، با هر سازی می رقصم ..
نه این که دلخوش باشم ..!!
نه این که شاد باشم ؛ و از هفت دولت آزاد ..!!!
فقط ؛
مدت طولانی شکستم ؛ زمین خوردم ..
سختی دیدم ؛ گریه کردم و حالا ............
برای زنده ماندن ، خودم را به کوچه ی علی چپ زده ام ..
روحم بزرگ نیست ..!!
دردم عمیق است ...!!
می خندم که جای زخم ها را نبینی..............!!
این بازی عادلانه نیست .................
این زندگی ............... همه اش مار بود ..!!!
پس پله هایش کجاست ..؟؟؟
منتظرم خدا ؛
پس خط پایانت کجاست ..؟؟؟
آیا جهنمت همین جایی که هستیم نیست ..؟؟
من آتشت را ؛
به نامردی ها ؛
به دورویی ها ؛
و ...................
خیانت ها ترجیح می دهم ..!!!
شاید اگر ایوب هم در عصر ما بود صبرش لبریز می شد ...!!!
می روم ؛
امااااااااا ..
در نبودم اگر لحظه ایی ؛
حتی ؛
برای ثانیه ایی هر چند کوتاه ..
دلتنگم شدی ..
تو را به خاطراتمان قسم ؛
نگذر ..
از " او " که مرا از " تو " و " نگاهت " را از " من گرفت .... .
دیگر نمیگویم :
گشتم نبود نگرد نیست ...!!
بگذار صادقانه بگویم :
گشتم اتفاقا بود ..؟؟
فقط مال من نبود ...
بگذار دیگری بگردد لابد مال اوووووووست ....
انسان ها هر از گاهی از جایی می افتند ..؟؟
از لبه ی پرتگاه ؛
از پاااااااااااا ..
از نفس ؛
از این ور بوم ..
از دماغ فیل ..!!!
از چاله به چاه ؛
از عرش به فرش ؛
از چشم ..
از چششششششششششم ....
می فهمی ..؟؟؟
هی فلانی ؛
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم ..
هر جا که دلت میخواهد برووووووووو ...
فقط ؛
آرزو می کنم وقتی دوباره هوای من به سرت زد ؛
آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه ی چشمانت ؛
باز هم آرام نگیری .....
و اما من ؛
برنمی گردم که هیچ ؛
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع می کنم ،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی و
با خاطراتم قدم بزنی ................ .