mina_z
دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می کنن ، ریل راه آهن رو میگیرن و راه می افتن طرف شهر ! اولی میپرسه : کی میرسیم به شهر ؟ دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون میده و میگه: هر وقت این دو تا خط به هم برسن ! میرن و میرن تا اولیه خسته می شه و میگه : پس چرا نمیرسیم ؟ دومیه برمیگرده عقب رو نگاه میکنه و میگه : فکر کنم ردش کردیم ! .
mina_z
وقتی اورجینال به دنیا اومدی… حیفه کپی از دنیا بری ….خودت باش ! .
mina_z
حمید استیلی بعد از خونه نشین شدن : پسر حمید استیلی : بابا برام توپ میخری ؟ حمید استیلی : نه بچه برو اعصاب ندارم ! پسر : نمیخری ؟ حمید استیلی : نه ! نه ! نه ! پسر حمید استیلی : علیییییییه دایی علیییییییه دایی !! .
mina_z
خدایا، شب، منتظر پایان روز ابری خاکستری ست تا مستانه ببارد، اما من، منـتـظر آغاز شب تا برایت عاشقانه بگریم
chi kar mikoni?
1390/10/13 - 18:28