mohsen
ساعـت کـه زنـگ مـیزنـد ... مـُدام بـه ایـن فـکر مـیکنـم کـه تــو از سـاعت هـم کـمتـری ...؟!
mohsen
تركه تو روزنامه يك آگهي استخدام ميبينه كه: به يك مهندس كامپيوتر مجرب و باسابقه نيازمنديم. خلاصه فرداش كت شلوار ميپوشه و اساساً تيپ ميزنه و پاميشه ميره واسه مصاحبه. اونجا يارو ازش ميپرسه: شما مدركتون از كدوم دانشگاهه؟ تركه ميگه: ايلده من مدرك ندارم كه! يارو تعجب ميكنه، ميگه: پس حتماٌ سابقة كارتون زياده... قبلاٌ تو كدوم شركت كار ميكردين؟ تركه ميگه: والله من شركت مركت بيلميرم! پدر مرحومم يك سوپرماركت داشت، منم همونجا كار ميكنم!! يارو شاكي ميشه، ميگه: مردك! تو اصلاٌ بلدي كامپيوتر رو روشن كني؟! تركه ميگه: والله نه!! مرده قاط ميزنه، ميپرسه: پس اومدي اينجا چه غلطي بكني؟! تركه ميگه: ايلده من فقط اومدم بگم كه دور من يكي رو بايد خط بكشيد!!!
mohsen
یه بار چهارتا لور سوار اسانسور میشن هر کاری میکنن اسانسور حرکت نمیکنه بعد یه اقایی با کیف سامسونت وکت وشلوار می اد اسانسور راه می افته میگن بعد با هم می گن به سلامتی اقای راننده صلوات
mohsen
قلمراد می خواسته از همسایه شون نردبون قرض بگیره با خودش فکر می کنه ، میگه : الان اگه برم بگم نردبونتون رو بدین شاید همسایه بگه نردبون ما کوتاهه ، یا بگه نردبون ما شکسته ، یا بگه نردبون رو به یکی دیگه قرض دادیم. خلاصه می ره دم خونه همسایه در می زنه همسایه میاد دم در میگه : بله بفرمایید… قلمراد میگه : برو بابا شما هم با این نردبونتون !!!
mohsen
توانا بُوَد , هر که ‘ دارا ‘ بُوَد ….. زِ ‘ ثروت ‘ دلِ پیر , بُرنا بُوَد به ثروت هر آن ابله بی سواد …… به نزد کسان ، به به ! چه آقا بود .
mohsen
نابینا و ماه نابینا به ماه گفت: دوستت دارم . ــ ماه گفت: چه طوری؟ تو که نمی بینی . ــ نابینا گفت: چون نمی بینمت دوستت دارم . ــ ماه گفت: چرا؟ ــ نابینا گفت: اگر می دیدمت عاشق زیباییت می شدم ولی حالا که نمی بینمت عاشق خودت هستم.اینو حمید برام فرستاده اما خالی از لطف نیست باز نشرش کنم
mohsen
تجربه بهترین چیز در زندگیست اما گاهی اوقات مصلحت بر آن خیره گردد زمین و آسمان بر آن چیره گردد