پــَـ نــــــه پــَـ
دسته:موبایل و دانلود
76 کاربر
1146 پست

       
پــَـ نــــــه پــَـ دوستان و اعضای گروه

امتیاز به گروه

[بروز رساني]

آخرين امتاز دهنده:


کاربران گروه

نمایش همه

مدیران گروه

پــَـ نــــــه پــَـ

گروه عمومی · موبایل و دانلود· 76 کاربر · 1146 پست

ارسالهای پــَـ نــــــه پــَـ

حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
به راننده تاكسي ميگم آقا نگه دار، ميگه پياده ميشي؟ ميگم په نه په! ميخام برم پايين باد لاستيكا رو چك كنم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:52
+2
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
تركه تو هواپيما به كناري گفت اسمت چيه ؟ گفت : روني البته وين روني تو اسمت چيه ؟ تركه : دني (danny) البته موندني (mon-danny)
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:52
+3
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
لره رو با دوستش فرستادن جهنم فرداش ديدن با لباس پاره و سوخته برگشتن گفتن :چه خبر چي كار كردين ؟گفتن : خدايش كار دو نفر نبود ولي خاموشش كرديم
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:51
+2
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
فقط يه پسر ايراني مي تونه 8 تا دوست دختر داشته باشه و روي همه شون هم غيرت داشته باشه!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:47
+2
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
فرق افتادن از طبقه اول با طبقه دهم: طبقه دهم: آ آ آ آ آ آ آ آ آ . . . . . . . . بوووووفففففف . . . طبقه اول: بوووووفففففف . . . . آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ آ
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:47
+2
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
دعاي غصنفر: خدايا به من مغز بده تا بتوانم سكته مغزي كنم و اعضاي بدنم را به كساني كه نياز دارند بدهم .
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:46
+1
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
اصفهانيه قله اورست رو فتح كرد.بهش ميگن انگيزه ات چي بود؟؟ ميگه خدا لعنت كنه كسي رو كه گفت اون بالا نذري ميدن
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:44
+1
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
بابام رفته هويج خريده مي گه: عقلت كه كار نمي كنه! پس اين هويج و كوفتت كن كه حداقل چشمات براي تقلب كار كنه!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:36
+1
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
گفت از حادثه اي لبريزم، من پر از فريادم، در درونم غوغاست، گفتم اين حال تو را مي فهمم، دستشويي آنجاست!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:35
+1
حمید
حمید
در پــَـ نــــــه پــَـ
ديگه به من زنگ نزن. حالا شناختمت. من نمي تونم ديگه با تو باشم. ازت بدم مياد. بي لياقت. خداحافظ. ... ... ... اين آخرين جمله اي بود كه همسايمون به شوهرش گفت. مي خواستم تو هم در جريان باشي عزيزم!
دیدگاه  •   •   •  1390/11/6 - 23:34
+1
صفحات: 32 33 34 35 36 پست بیشتر