سخت است هنگـــــام وداع آنگـــــاه که در می یابـــــــی چشمــــــانی که در حال عبور است پـــــــــــاره ای از وجود تو را نیـــــــــز با خود خواهد بــــــــــــــــــــــــــرد...
چشمامو می بندم آروم تا تو رو یادم بیارم اما می بینم که از تو حتی خاطره ندارم... اشکامو می شمرم و باز تکیه می زنم به دیوار چشمامو می بندم آروم ... گم می شم توو دود سیگار...
حسرت یعنی رو به رویم نشسته ای و باز خیســـــی چشمـــانم را... آن دستمال خشک بی احساس پاک کند حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم... حسرت یعنی تـــو که در عین بودنت.... داشتنت را آرزو می کنم...