tabia2to kheili doost daram timam faghat esteghlale asheghesham chizaye torsho doost daram kheili mehrabunam ba janbe am hastam

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+49

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 34772
roya
852 پست
زن - مجرد
1366-08-14
حالت من: آروم و عادی
ليسانس
bikar :(
اسلام
ايران - تهران
با خانواده
نميکشم
zist shenasi
faghat esteghlal
samsung
168 - 55

اينها را ايگنور کرده است

دوستان

(111 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(16 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

roya
roya
در CARLO
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان اینه که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشه نه شعور لازم برای خاموش ماندن.
دیدگاه  •   •   •  1392/02/26 - 10:10
+3
roya
roya
در CARLO
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی
كسی كه دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همین بیشتر از اینكه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش.
دیدگاه  •   •   •  1392/02/26 - 10:06
+3
roya
roya
در CARLO
وقتی خوشحال هستی قول نده
وقتی عصبانی هستی جواب نده
وقتی ناراحتی تصمیم نگیر . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 16:45
+4
roya
roya
در CARLO
کاش همه میفهمیدن دل بستن به کلاغی که دل دارد
بهتر از دل بستن
به طاووسیست که تنها زیبایی دارد . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 16:40
+5
roya
roya
کاش همه میفهمیدن دل بستن به کلاغی که دل دارد
بهتر از دل بستن
به طاووسیست که تنها زیبایی دارد . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 16:37
+3
roya
roya
در CARLO
وقتی کسی به شما نیاز دارد
گفتن : ” گرفتارم” بسیار آسان است.
اما وقتی شما به کسی نیاز درید
شنیدن: ” گرفتارم” بسیار دردناک است . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 16:32
+3
roya
roya
در CARLO
توی رابطه هاتون گاهی سنگ بندازین
تا عمقش براتون مشخص بشه . . .
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 16:29
+3
roya
roya
در CARLO
سلام مهربون وارد خونه شد و چشمش که به دیوار افتاد بهت زده شد! دختر کوچولو تکه بزرگی از کاغذ دیواری رو کنده بود! نتونست خودش رو کنترل کنه و حسابی سرش داد زد و ... فردا روز پدر بود. دخترک ، قوطی کوچولوئی رو که با کاغذ دیواری کادو پیچ کرده بود آورد و گفت : بابائی روزت مبارک ، خیلی دوستت دارم. خدای من! حالا چکار کنم؟ همون طور که کاغذ دیواری رو از دور قوطی باز می کرد ، ذهنش مشغول اتفاق دیروز بود. در قوطی رو باز کرد. خالی بود! بازعصبانی شد و گفت : این که خالیه! و جواب شنید که : پره پدر! پر از بوس! باباجون چند ماهه هر وقت که می خوام بخوابم این قوطی رو محکم بغل می کنم و کلی بوس واسه تو می ذارم توش ، بوس هام رو ندیدی؟! پدر که خیلی شرمنده شده بود ، فکر می کرد چجوری باید رفتارهای غلطم رو جبران کنم؟ سه روز بعد ، دختر کوچولو در سانحه ای جونش رو از دست داد. و پدر موند و اون قوطی. شب ها قوطی رو محکم بغل می کرد و یکی یکی بوسه های خیالی رو از توش در می آورد و روی گونه هاش می گذاشت و پهنای صورتش رو اشک می پوشوند... ولی یادمون باشه تا عزیزامون هستند و هستیم ، رد عشق رو هم تو زندگی هامون ببینیم و بگذاریم.
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 16:26
+2
roya
roya
در CARLO
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 14:07
+3
roya
roya
در CARLO
دیدگاه  •   •   •  1392/02/25 - 13:58
+3