گفتم: خدايا سوالي دارم گفت: بپرس...... ...... گفتم: چرا هر موقع من شادم، همه با من ميخندن، ولي وقتي غمگينم كسي با من نميگريد ؟ گفت: خنده را براي جمع آوري دوست و غم را براي انتخاب بهترين دوست آفريدم. ----------------------------------------- Like یادتون نره.

امتياز پروفايل

[بروز رساني]
+66

آخرين امتاز دهنده:

امتياز براي فعاليت

مشخصات

موارد دیگر
آفلاين مي باشد!
بازديد توسط کاربران سايت » 47395
saman
1970 پست
مرد - مجرد
1371-03-25
حالت من: عصبانی
فوق ديپلم
دانشجو
اسلام
ايران - تهران - تهران
با خانواده
نرفته ام
نميکشم
دانشگاه آزاد اسلامي واحد تهران شرق
کامپیوتر-نرم افزار-در حال گذراندن دوره(MCITP)
فلسفه و آهنگهای غمگین و رانندگی حرفه ای و ریس تو خیابون و...
k750i
ندارم
177 - 75
mstech.ir
noblem2011@yahoo.com
09367586304

اينها را ايگنور کرده است

توسط اين کاربران ايگنور شده است

دوستان

(161 کاربر)

آخرین بازدیدکنندگان

گروه ها

(20 گروه)

برچسب ‌های کاربردی

saman
saman
در CARLO
4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 10:40
+4
saman
saman
در CARLO
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 10:35
+3
saman
saman
در CARLO
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 10:32
+3
saman
saman
در CARLO
به نظرتون اون بالا به چی داره فک میکنه؟؟


دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 10:26
+2
saman
saman
در CARLO
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 10:15
+4
saman
saman
در CARLO
دلت از کی پره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  • از مامان بابام (0 رای و 0 درصد )
  • از روزگار (6 رای و 50 درصد )
  • از عشقم (1 رای و 8.333.. درصد )
  • از خدا (2 رای و 16.66.. درصد )
  • از خودم (3 رای و 25 درصد )
  • از دوستم (0 رای و 0 درصد )
  • از همسرم (0 رای و 0 درصد )
  • از هیجکی (0 رای و 0 درصد )
  • خودت بگو (0 رای و 0 درصد )
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 10:04
+9
saman
saman
در CARLO
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 09:45
+4
saman
saman
در CARLO
دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 09:27
+3
saman
saman
در CARLO
4 دیدگاه  •   •   •  1392/05/7 - 09:10
+2
saman
saman
در CARLO
چند وقت پیش زمانی که بستنی خیلی گران نبود یک پسر ده ساله به یک کافی شاپ رفت،موقعیکه پشت میز نشست از گارسون پرسید:

قیمت بستنی گردویی چند است؟

او گفت: 50 سنت است.

پسر از جیبش پول درآورد و آن را شمرد.

سپس پرسید:قیمت بستنی ساده چقد است؟

آنجا افراد دیگری بودند که منتظر بستنی بودند گارسون درحالیکه کمی بداخلاق و بی حوصله بود با تندی گفت:35 سنت است.

پسر دوباره پولش را شمرد و گفت:

لطفا یک بستنی ساده بدهید.

گارسون بستنی ساده را همراه با صورن حساب برای او برد.پسر بستنی اش را خورد و پولش را به صندوق پرداخت کرد.

وقتی گارسون میز را تمیز میکرد شروع به گریه کردن کرد...در گوشه بشقاب 15 سنت بابت انعام برای او گذاشته بود.
پسر به جای بستنی گردویی ،بستنی ساده گرفت تا بتواند به او انعام بدهد...............
1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/6 - 17:53
+11