یافتن پست: #خدای

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خیلی جالبین واقعا
تعداد مدیران سایت از تعداد بازدید کنندهای بیشتره هر روز
یعنی مدیر شدین فقط که مدیر باشینا ی وقت ی سر نیایین بزنین خدایی نکرده{-33-}
1 دیدگاه  •   •   •  1394/11/27 - 12:07
+2
نسیم(✿◠‿◠)
نسیم(✿◠‿◠)
4 سالگی = مامان همه چی‌ بلده
10 سالگی = مامان خیلی‌ چیزا بلده
16 سالگی =مامان همه? همه چیرو بلد نیست
18 سالگی =مامان هیچی‌ بلد نیست من بهتر می‌دونم
22 سالگی =مامان کیه ؟
26 سالگی =مامان طرز فکرش مال قدیماست
30سالگی =مامان احتمالا میدونه
35 سالگی =قبل از اینکه تصمیم بگیریم ،از مامان سوال می‌کنیم
40 سالگی =من از خودم می‌پرسم که مامان تو این موقعیت چی‌ فکر میکنه و چطور رفتار می‌کنه

70 سالگی = چقدر دوست داشتم الان می‌تونستم از مامانم بپرسم..

قدر مادرا رو بدونیم قبل از اینکه دیر بشه
14 دیدگاه  •   •   •  1394/11/25 - 11:15
+4
نسیم(✿◠‿◠)
نسیم(✿◠‿◠)
{-26-}
8 دیدگاه  •   •   •  1394/11/19 - 10:52
+3
نسیم(✿◠‿◠)
نسیم(✿◠‿◠)
{-7-}
6 دیدگاه  •   •   •  1394/11/10 - 15:52
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مورد داشتیم دختره تو نماز به خدا گفته خدایا پرونده اعمالمو صورتی کن
.
.
.
.
.
خداوندا این شادی هارا ازما نگیر

الهی امین
دیدگاه  •   •   •  1394/11/8 - 21:12
+2
نسیم(✿◠‿◠)
نسیم(✿◠‿◠)
خدایا ♡❤
اگہ یه روز فراموش کردم کہ خداے بزرگے دارم
تو فراموش نکن کہ بنده کوچیکے دارے
با نوازشے یا شاید تلنگرے آرام
وجودت را ...
همراهیت را ...
مهربانے و بزرگیت را ...
بہ من یادآوری کن .
دیدگاه  •   •   •  1394/11/8 - 16:38
+2
tala
tala
چشمت که به گنبد طلاییش می افته ،
ناخود آگاه ...
بغض تویِ گلو ...چشمای پرِ اشک ...
پشیمون از همه ی بدی هات ...
با یه روی سیاه ،
دستتو میزاری روی سینه ات و سرتو خم میکنی
و ....
السلامُ علیک یا عَلی بنِ موسیَ الرضا...

تموم غصه های دنیا فراموشت میشه ...
صحن و سراش ..‌
کبوتراش ...
پنجره فولادش ...
گریـــه ....
گریــــه ...
گریــــه ...
خدایا این حس و حالو تو دنیا با هیچی
عوض نمیکنم ...
کاش آقا بطلبه ...خیلی هواشو کردم ...
خوشبحال مشهدیا ، توی همین دنیا ساکن بهشت شدن ...
۰•● التمــــاس دعـــــا ●•۰
11 دیدگاه  •   •   •  1394/11/8 - 13:26 توسط Mobile
+5
tala
tala
هـــــای الان دیگه میشه یه نفس راحت کشید... خدایا شکرت...
5 دیدگاه  •   •   •  1394/11/8 - 12:44 توسط Mobile
+3
محمد
محمد

قایقی ساخته ام..

جنسش از راز و نیاز

بادبانش از صبر، دکلش از ایمان

در شبی مهتابی _

سفری دور و دراز، می کنم از لب دریا آغاز

دل به امواج بلا خواهم داد...

اگرم ساز مخالف زند و باد به همراهی طوفان

خواهد

که مرا منصرف از راه کند

راه بیراهه کند، مضطر و درمانده کند

.. باکی نیست

من به همراه دعایی دارم

و به دل قطب نمایی دارم

و اگر در طی راه،،

به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی

.. باز اندوهی نیست

بازوانی دارم

میزنم آب و شنا می کنم و میدانم

که «« خدایی »» دارم

که اگر خسته شدم دست گیرد بی شک

و به ساحل برساند به یقین....

دیدگاه  •   •   •  1394/11/2 - 23:19
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی از سرگرمی هام اینه که هر وقت دارم با ماشین از خیابان رد میشم
برا تمام مردم بوق میزنم ودست تکون می دم.
طرف 2ساعت میره توفکر که این کی بود !؟
13 دیدگاه  •   •   •  1394/11/1 - 18:01
+1
صفحات: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ