دوستش دارم و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم


می خواهم این حکایت

تا ابد ادامه داشته باشد

4 سالگی = مامان همه چی‌ بلده
10 سالگی = مامان خیلی‌ چیزا بلده
16 سالگی =مامان همه? همه چیرو بلد نیست
18 سالگی =مامان هیچی‌ بلد نیست من بهتر می‌دونم
22 سالگی =مامان کیه ؟
26 سالگی =مامان طرز فکرش مال قدیماست
30سالگی =مامان احتمالا میدونه
35 سالگی =قبل از اینکه تصمیم بگیریم ،از مامان سوال می‌کنیم
40 سالگی =من از خودم می‌پرسم که مامان تو این موقعیت چی‌ فکر میکنه و چطور رفتار می‌کنه

70 سالگی = چقدر دوست داشتم الان می‌تونستم از مامانم بپرسم..

قدر مادرا رو بدونیم قبل از اینکه دیر بشه

یک دقیقه سکوت:
به خاطر تمام آرزوهایی که در حد یک فکر کودکانه باقی ماندند…
به خاطر امید هایی که به نا امیدی تبدیل شدند...
به خاطر قلب هایی که زیر پای کسانی که دوستشان داشتیم له شد...
به خاطر چشمانی که همیشه بارانی ماندند…
به خاطر کسانی که شادی خود را با ناراحت کردنمان به دست آوردند…
به خاطر صداقت که این روزها فراموش شده است….
به خاطر حرف های نگفته…
برای احساسی که همواره نادیده گرفته می شود….!

زمان ما ،

وقتی بعد از صد سال به کسی می گفتیم : " مواظب خودت باش ! "

یعنی عاشقش بودیم . . . دوستش داشتیم . . .

برایمان مهم بود . . .

و او نیز می فهمید ذره ذره احساسمان را !

امروز . . .

همه می گویند بی یکدیگر می میرند !

اما . . . یک دقیقه بعد حیاتی دوباره می یابند

با هر کسی که از راه برسد ! ! !


میلاد تهرانی

دلم براى کسى تنگ است
کسى که بى مـن ماند
...کسى که با مـن نیست...
کسى که مـن
...همیشه دلم برایش تنگ مى شود...
کسى که دوستش دارم...
عاشقانه...همیشه...
تا ابد...تا خودِ خداوند...
...دلم براى تـو تنگ است...

وقتی از کسی که دوستش داری
نه اس مياد .. نه ميزنگه .. نه حالي ازت ميپرسه ...
 نگرانش نباش !
 چون همه چي آروم و روبراهه حالشم خوبه  واسه همين
فر اموشت کرده . . .

ﺳﺮﺁﻏـــــﺎﺯِ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺑﯽ ﺷﮏ
ﺻﺪﺍﯼِ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥِ ﮐﺴﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ ...
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺨﻨﺪﯼ !؟
ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﯾﮏ ﺩﻝِ ﺳﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ...

دخـــتری که ...
لاک هاش پریده و ناخوناش کوتاه بلنده ...
دختـــری که ...
موهاش ژولی و پولی و ابروهاش پُر شده
دختــــری که ...
براش مهم نیست آرایش داره یا لباساش لنگه به لنگه ...
این دختــــر خسته است .. افســـرده است ...
یه کم درکــــش کن ... !!
دستشـــو بگیر ببر شده حتی با زور بیرون... بگردون ..
براش پاستیل و اسمراتیس و لواشک بخـــر ..
براش گل بخر .. بهش محبت کن ..
بذار بفهمــــه دوستش داری ... قدرشو میدونــــی ...
این دختــــر ..
از دست کارایِ تـــو و بی توجهی های تـــو اینجوری شده !!
روز اول آشناییتون مگه اینجوری بود ؟؟ هان ؟؟!!
درک کن یه کم .. قــدر بدون ...
بفهـــــــم یه چیزایی رو .. !! سخت نیست !!

ﮬﻤﯿﺸﮧ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﺯﺩ ﺑﮧ
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺗﻨﮩﺎ ﺁﻣﺪﮦ ﺍﻡ،ﺗﻨﮩﺎ ﻣﯿﺮﻭﻡ…
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﺎﺋﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺘﯽ
ﯾﺎ ﺩﻗﯿﻘﮧ ﺍﯼ ﮐﻢ ﻣﯿﺎﻭﺭﯼ!ﺩﻝ ﻭﺍﻣﺎﻧﺪﮦ
ﺍﺕ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﮬﺪ ﮐﮧ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﮧ
ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ....