تاسف از این نابرابری
چند روز پیش که از کرج با تاکسی به تهران میرفتم ، در اتوبان از شدت گرما، شیشه پنجره جلو را پایین کشیدم و باد شدیدی داخل ماشین آمد ، درحال لذت بردن از بادی بودم که در موهایم میپیچید که یادم افتاد سه خانم جوان عقب نشسته اند، وقتی برگشتم که بپرسم باد اذیتشان میکند یا نه، با صحنه ای روبرو شدم که به عنوان یک پسر ایرانی از خودم خجالت کشیدم : هر سه نفر با وجود گرمای شدید لباس های زیاد به تن و مقنعه و روسری به سر داشتند و بدون اینکه متوجه من یا باد شوند از پنجره به بیابان های بین تهران و کرج خیره شده بودند... برگشتم و شیشه را دوباره بالا کشیدم... تنها کاری که از من بر می آمد این بود که این لحظه را غمگنانه به ثبت برسانم...متاسفم.
ســـلامـــتـــی عشقم که یروزی بهم میگفت بدون تو نمیتونم . . .
بابغض بهم میگفت بری میمیرم ..
ولی روزی رسید که به من میگفت شما؟ به جا نمیارم .. .
ســـلامـــتـــی خودم که پاش موندم . . .
میرفتم بیرون تا ببینمش ولی ازدورکه میدیدمش انگارخیلی حالش خوب بود همونی که بهم میگفت واست میمیرم حالا واسه [!] دیگه میمرد . .
اشکام سرازیر میشدو میگفتم:متاسفم!!!
ســـلامـــتـــی عشقم که میگفت وقتی میبینمت دلم میلرزه ازته دل دوست دارم حالا وقتی مارو میبینه روشو برمیگردونه و میگه حالم ازش بهم میخوره .. .
ســـلامـــتـــی خودم که به خاطرش از همه گذشتم دوره همرو خط کشیدم بعد فهمیدم خودم خط خورده عشقمم. . . .
ســـلامـــتـــی عشقم که بهم خیانت کردولی فکرکرد ما گاویم نمیفهمیم
ســـلامـــتـــی خودم که عشقمو باعشقش میدیدم بغضم میترکید میگفتم هی فلانی کاش میتونستم فقط اندازه چند ثانیه کوچیک جات باشم. . .
عشقم دیگه سلامتیامون تموم شد
ســـلامـــتـــی عشقت که جامو گرفت. . .
اسمت خاطره هامو یادم میاره
1393/10/15 - 17:51اخی متاسفم
1393/10/24 - 10:21 ( لايک توسط 1 کاربر )اشکال نداره
1393/10/26 - 21:53 ( لايک توسط 1 کاربر )