یلدا نام فرشته ای است بالا بلند، با تن پوشی از شب و ستاره
یلدا نرم نرمک با مهر آمده بود ...
با اولین شب پاییز آمده بود
و هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر آسمان می کشید
تا آدمها زیر گنبد کبود آرامتر بخوابند .
یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه می رفت
و لابه لای خوابهای زمین لالایی اش را زمزمه می کرد
گیسوانش در باد می وزید و شب به بوی او آغشته می شد !
یلدا شبی از خدا پاره ای آتش قرض گرفت
آتش که می دانی همان عشق است ؛
یلدا آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد.
آتش در وجود یلدا بارور شد
فرشته ها به هم گفتند:
یلدا آبستن است، آبستن خورشید
و هر شب قطره ای از خونش را به خورشید می بخشد
و شبی که آخرین قطره را ببخشد، دیگر زنده نخواهد بود ...
فرشته ها گفتند:
فردا که خورشید به دنیا بیاید یلدا خواهد مرد
یلدا آفرینش را تکرار می کند.
راستی فردا که خورشید را دیدی به یاد بیاور که او دختر یلداست
و یلدا نام همان فرشته ای است که روزی از خدا پاره ای آتش قرض گرف