بانگ گردش های چرخ است این که خلق/ می نوازدنش به تنبور به حلق
ما همه ابنای آدم بوده ایم / در بهشت این لحن ها بشنو ده ایم
خشک سیمی خشک چوبی خشک پوست / از کجا می اید این آوای دوست
ناله تنبور برخی ساز ها / اندکی ماند بدان آواز ها
♦ زنها مثل اطو هستند هم مصرفشان بالا است هم زود داغ می كنند البته بدون بخارش هم بدرد نمیخورد.
♦ زن ها مثل پیاز هستند ظاهر سفید و ظریفی دارند اما باطنشان اشك آدم رو در میآورد.
♦ زنها مثل سكوت هستند با كوچكترین حرفی می شكنند.
♦ زنها مثل چراغ راهنمایی هستند هر چقدر هم با آنها حرف بزنی باز هم مرتب رنگ عوض می كنند.
♦ زنها مثل تخت خوابگاه هستند نو و تازه هایشان كمیابند و كهنه هایش هم سرو صدا زیاد می كنند.
♦ زن ها مثل الكل هستند دیر بجنبی همه شان می پرند.
♦ زنها مثل ظرف سفالی هستند بدون رنگ و لعاب جلوه ای ندارند.
♦ زنها مثل كامپیوتر هستند یك بار خودش را میگیری و یك عمر لوازم جانبی آنرا.
♦ زنها مثل كیك خامه ای هستند با نگاه اول آب از لب و لوچه آدم آویزان میشود اما كمی بعد دل آدم را میزند.
♦ زنها مثل بچه ها هستند تا وقتی كه ساكتند خوبند
يكي بود يكي نبود زير اين گنبد گردون و كبود يه قصه مثل تموم قصه هاي نا تموم دنيا بود
قصه اي كه اولش شروع ميشد با يك نگاه
يه طرف نگاه پاك و ديگري پر از گناه
يه دلي بود كه كسي اونو نبرد
به كسي دل نمي بست و از كسي گول نمي خورد