کسی که روی تو دیدست حال من داند---- که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند مگر تو روی بپوشی و گر نه ممکن نیست---- که آدمی که تو بیند نظر بپوشاند هر آفریده که چشمش بر آن جمال افتاد---- دلش ببخشد و بر جانت آفرین خواند اگر به دست کند باغبان چنین سروی---- چه جای چشمه که بر چشم هات بنشاند چه روزها به شب آورد جان منتظرم---- به بوی آن که شبی با تو روز گرداند به چند حیله شبی در فراق روز کنم---- وگر نبینمت آن روز هم به شب ماند جفا و سلطمت می رسد ولی مپسند---- کهگر سوار براند پیاده درماند به دست رحمتم از خاک آستان بردار---- که گر بیفکنم ﮐس به هیچ نستاند چه حاجتست به شمشیر قتل عاشق را---- حدیث دوست بگویش که جان برافشاند پیام اهل دلست این خبر که سعدی داد---- نه هر که گوش کند معنی سخن داند
اگه قلبمو شکستی به فدای یک نگاهت این منم چون گل یاس نشستم سر راهت تو ببین غبار غم رو که نشسته بر نگاهم اگه من نمردم از عشق تو بدون که روسیاهم اگه عاشقی یه درده چه کسی این درد ندیده تو بگو کدام عاشق رنج دوری ندیده اگه عاشقی گناهه ما همه غرق گناهیم میون این همه آدم یه غریب و بی پناهیم تو ببین به جرمه عشقت پره پروازمو بستند تو ندیدی منه مغرور چه بی صدا شکستم
دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای کیسه ایست ، هول هولکی و دمدستی. این دوستی ها برای رفع تکلیف خوبند اما خستگی ات را رفع نمی کنند. این چای خوردنها دل آدم را باز نمی کند خاطره نمی شود فقط از سراجبارمی خوریشان که چای خورده باشی به بعدش هم فکر نمی کنی . دوستی با بعضی آدمها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو . این دوستی ها جان می دهد برای مهمان بازی برای جوکهای خنده دارتعریف کردن برای فرستادن اس ام اس ها و ایمل های صد تا یک غاز. برای خاطره های دم دستی. اولش هم حس خوبی به تو می دهند. این چای زود دم خارجی را می ریزی در فنجان بزرگ. می نشینی با شکلات فندقی می خوری و فکر می کنی خوشحال ترین آدم روی زمینی. فقط نمی دانی چرا باقی چای که مانده درفنجان بعد از یکی دوساعت می شود رنگ قیر یک مایع سیاه و بد بو که چنان به دیواره فنجان رنگ می دهد که انگار در آن مرکب چین ریخته بودی نه چای . دوستی با بعضی آدمها مثل نوشیدن چای سر گل لاهیجان است. باید نرم دم بکشد. باید انتظارش را بکشی. باید برای عطر و رنگش منتظر بمانی باید صبر کنی. آرام باشی و مقدماتش را فراهم کنی. باید آن را بریزی در یک استکان کوچک کمر باریک. خوب نگاهش کنی. عطر ملایمش را احساس کنی و آهسته آهسته بنوشی اش و زندگی اش کنی ونتوانی فراموش اش کنی
دنیا مثل صفحه شطرنج سیاه و سفیدو باهم داره گاهی ساده و سفید * گاهی بد و سیاه و مهم اینکه تو به سمت جلو بری
1392/05/3 - 14:33که شاید برسی به اخرش........