یافتن پست: #آدم

aB'Bas S
aB'Bas S
‫به سلامتی ایرانسل که به آدم میفهمونه که:

قبول کردن بعضی پیشنهادها فقط از اعتبار آدم کم میکنه!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 16:19
+4
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
خدایا.... دهانم را بو کن....!!

ببین....بوی سیب نمی دهد....!!

من هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!

میدانی یک آدم بدون حوایش چقدر تنها میشود؟!!

میدانی محکوم به تنهایی بودن چقدر سخت است؟!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 15:39
+2
علـــــــــــــــــی
علـــــــــــــــــی
دیشب خدارو دیدم..

گوشه ای آرام میگریست...

من هم کنارش رفتم و گریستم...

هر دو یک درد داشتیم ...

آدم ها....
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 15:31
+1
mitra
mitra
برادرزاده‌ ام از مهد اومده میگه: شعر برات بخونم؟
میگم : بخون عزیزم!
شروع کرده :
دخترای لاله زار خوشگلاشون، تیغ می کشن به پر و پاهاشون، آدم میمیره براشون!
آدم میمیره براشون!
میگم : اینو کی بهت یاد داده؟
میگه : خانم کرمی (مربیشون) نیومده بود امروز، آقا نادر (راننده) باهامون کار کرد ..
{-15-}{-15-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 14:28
+7
-1
امیرحسین
امیرحسین
شاید میان این همه \"نامردی\" باید شیطان را بستایم که\"دروغ\" نگفت ، جهنم را بجان خرید اما \"تظاهر\" به دوست داشتن آدم نکرد .
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 13:15
+6
☺SAEED☻
☺SAEED☻
از گوسفندی پرسیدند:
اگر تو گرگ بودی, چه كار می كردی ؟ گوسفند گفت:

من گرگ ها را به علف خوردن عادت می دادم,
تا دیگر به گوسفند های بی گناه حمله نكنند.

از گرگی هم پرسیدند:
اگر گوسفند بودی چه كار می كردی؟ گرگ گفت:
من به گوسفند ها می آموختم كه:
چه طور با دو پای عقبشان به سر گرگ ها بزنند و آن ها را بكشند...

ذات هیچ حیوانی را نمی توان عوض كرد,
و آدم ها هم با پوشیدن لباس های رنگارنگ ذاتشان تغییر نمی كند..
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 10:13
+4
mah3a
mah3a
☺بعضی از آدما خــــوب نمی بینن
اما بدتر از اون اینه که بعضی دیگه خوبــــــی رو نمی بینن☻
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 00:34
+14
reza
reza
طوری نیست آدم واسه کسی که دوسش داره غرورشو از دست بده ، ولی فاجعه است که به خاطر غرورش کسی رو که دوست داره از دست بده.
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 00:10
+5
reza
reza
پرنده گفت: چه بویی چه آفتابی
آه بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت
پرنده از لب ایوان پرید مثل پیامی پرید و رفت
پرنده کوچک
پرنده فکر نمی کرد
پرنده روزنامه نمی خواند
پرنده قرض نداشت
پرنده آدمها را نمی شناخت
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد
پرنده آه فقط یک پرنده بود ...

فروغ فرخزاد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 23:50
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ