یافتن پست: #آدم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



می خواهم معنایِ دوست داشتن را... تازه کنم! دارد خاک می خورد زیرِ خروارها بی تفاوتی... دارد مچاله می شود. دارد می میرد. بیچاره مانده است، میانِ غرور و بدبینی و مسمومیتِ آدمها... دارد رنگ می بازد آنقدر که... بی حرمتش کرده اند! می خواهم آنقدر دوستت بدارم، تا مردم بپرسند از تو: این کارها چیست این دیوانه می کند ؟ و تو بگویی با خنده ای و شوقی: دارد برایم دیوانگی می کند... و دوست داشتن نامِ دیگرِ دیوانگی ست. دیوانه ی تنها یک نفر بودن... یک نفر چون تو... دیوانه ی شب تا سحر. گفتن و خندیدن و رقصیدن های
دیدگاه  •   •   •  1394/05/30 - 21:16
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خنــــدیدن خــــوب است
قهقــــهه عالـــیست
گریــــستن آدم را آرام میکنــــد
امـــا
لعـــنت بر بغــــض..
دیدگاه  •   •   •  1394/05/9 - 20:58
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







یـــادگــــاری هــا...

آدم خـــودشـــم بـــخواد فـــراموش کـــنه . . . یـــادگــــاری هــا و خــاطــره ها نمــــیذارن . . قبول دارید ؟؟؟
1.آره

2.نه






دیدگاه  •   •   •  1394/05/8 - 12:38
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



نمــی دونــم چـه جریــانیــه
بعضیــا بهــت میگــن عزیزم
انگار فحـــش میدن بـه آدمــ
ولی بعــضیــا هستــن کـــه
حتی وقتی میگن دیــــوونه
انـــگار دنیــا رو به آدم دادن!
دیدگاه  •   •   •  1394/05/8 - 11:47
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
!!!خندیدن خوبه!!!
!!!قهقهه زدن عالیه!!!
!!!گریه آدم رو آروم میکنه!!!
.
.
.
!!!ولی خداییش (فحش دادن) یه چیز دیگس!!!
!!!هر لایک مساوی با یک فحش!!!
دیدگاه  •   •   •  1394/04/22 - 13:07
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دو دسته آدم هستن که شدیداً می خوان بقیه رو متقاعد کنن که کار خوبی کردن:

.

.

.

.

یکی اونایی که تازه متاهل شدن،

یکی هم اونایی که ماشین چینی خریدن!!!
دیدگاه  •   •   •  1394/04/22 - 12:50
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اینجوری شده دیگه ،
وقتی به یه آدم زیادی لطف می کنی ،
بعد از مدتی هم خودشو گم میکنه ،
هم تــــورو ...!
دیدگاه  •   •   •  1394/04/6 - 18:50
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
آدمها آنقدر زود عوض می شوند

آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعتت نگاهی بیندازی

و ببینی چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها،

فاصله افتاده است!

" زویا پیرزاد / چراغ ها را من خاموش می کنم "
دیدگاه  •   •   •  1394/04/6 - 18:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻋﺮﺽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ،
.
.
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ،
ﺑﻪ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﯿﻤﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺣﻖ ﻣﯿﺪﯼ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﮔﺎﻭ ﻭ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ حرف ﻣﯿزﺩ . . !
دیدگاه  •   •   •  1394/03/28 - 17:33
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یک شلوار سفید دوست داشتنی داشتم که یک روز ابری پوشیدمش و موقع بازگشت به خانه باران گرفت... گلی شد. و من بی خیال پی اش را نگرفتم به هوای اینکه هر وقت بشویم پاک می شود، ولی نشد... بعدها هر چه شستمش پاک نشد؛ حتی یکبار به خشکشویی دادم که بشویند ولی فایده نداشت! آقایی که توی خشکشویی کار میکرد گفت: "این لباس چِرک مرده شده!" گفت: "بعضی لکه ها دیر که شود، می میرند؛ باید تا زنده اند پاک شوند!" چرک مُرده شد... و حسرت دوباره پوشیدنش را به دلم گذاشت! بعید نیست اگر بگویم دل آدم هم کم ندارد از لباس سفید! حواست که نباشد لکه می شود؛ لکه اش می کنند! وقتی لکه شد اگر پی اش را نگیری، می شود چرک... به قول صاحب خشکشویی "لکه را تا تازه است، تا زنده است، باید شست و پاک کرد...!
.
.
داستان کوتاه: شلوار سفید
احمد شاملو
دیدگاه  •   •   •  1394/03/21 - 16:27
+3
صفحات: 3 4 5 6 7 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ