یک نفس یاد خدا یک سبد خاطرآسوده و شاد
یک بغل شبنم آرامش صبح یک هزار آیینه از جنس دعا
همه تقدیم تو باد
یک نفس یاد خدا یک سبد خاطرآسوده و شاد
یک بغل شبنم آرامش صبح یک هزار آیینه از جنس دعا
همه تقدیم تو باد
خدایا! مرا به بزرگی چیزهایی که ارزانی کرده ای آگاه کن تا کوچکی چیزهایی که ندارم آرامشم را برهم نریزد
می نویسم... می نویسم از تو، تا تن کاغذ من جان دارد با تو از حادثه ها خواهم گفت، گریه این گریه اگر بگذارد گریه این گریه اگر بگذارد، با تو از روز ازل خواهم گفت فتح معراج غزل کافی نیست، با تو از اوج غزل خواهم گفت می نویسم همۀهقهقتنهاییرا،تاتوازهیچبهآرامش دریا برسی تا تو در هم همه همراه سکوتم باشی، به حریم خلوت عشق تو تنها برسی می نویسم همۀباتونبودنهارا،تاتوازخوابمرابهباتوبودنببری تا تو تکیه گاه امن خستگی ها باشی، تا مرا باز به دیدار خود من ببری
مجنون تر از تو؛ عاشق نمی بینم
اشکامو پاک کن؛ محتاج تسکینم آرامش من؛
ای عشق دیرینم بی تو هیچم بی تو می میرم....
ای سرنوشت سازم ای بال پروازم پایان ندارم
بگو که آغازم من رفته از یادم گمگشته فریادم بی تو اسیرم با تو آزادم