یافتن پست: #آرامش

m_69
m_69
فرض کنید زندگی همچون یک بازی است. قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها شیشه ای هستند. پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است.كار را بر هیچ یك از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه كاری برای كاسبی وجود دارد ولی دوستی كه از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای كه از هم پاشید دیگر جمع نمیشود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد
دیدگاه  •   •   •  1391/01/5 - 20:17
+3
maryam
maryam
نه! نمیــــــــدانی... هیچکس نمیداند پشتــ این چهره ی آرامــ در دلم چه میگذرد...! نمیـــــدانی!! کسی نمیداند اینــ آرامش ظاهــــــر و این دل نـــــــا آرامـــ چقدر خسته ام میکند!!
دیدگاه  •   •   •  1391/01/5 - 12:40
+2
مهسا
مهسا
هيچ گاه نبايد به اجبار خنديد
گاهي بايد در نهايت آرامش گريست
تبسم بعد از گريه،
از رنگين كمان بعد از باران هم زيباتر است
دیدگاه  •   •   •  1391/01/5 - 03:08
+6
Danial
Danial
دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟ پسر: آره عزیز دلم دختر: منتظرم میمونی؟ پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند پسر: منتظرت میمونم عشقم ... ... ... دختر: خیلی دوستت دارم پسر: عاشقتم عزیزم ... بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟ دختر: بی درنگ که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود و بی امان گریه میکرد پرستار: شوخی کردم بابا ! رفته بشاشه الان میآد
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 13:47
+2
مهسا
مهسا
دفتر 365 برگ زندگی همتون دادم به یکتای بزرگ تا براتون بهترین ها رو تو ی سال

جدید رقم بزنه ...


آزادی آرامش سرور سعادت سلامتی پیشرفت و عشق در کنار هفت سین زندگیتون.

تقدیم به همه دوستان عزیزمممممممممممممممم{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 01:34
+7
مهسا
مهسا
من ایده آلیست نیستم،... باور کن نیستم،
چیزی که میخوام اصلا بزرگ و آرمانی نیست!
یه چیز ساده میخوام.... آرامش!
بفهم... خسته م از اینهمه دلتنگی
به قول تو بی مورد اما بنظر خودم منطقی
که نه کم میشه نه تموم.
دلتنگ حضور آدمیم که منو برای خودم بخواد،
منو دوست داشته باشه
با تمام خصلت های خوب و بدم...
آدمی که وقتی غمگینم
دوستانه سرمو روی شونه هاش بگیرهه
و با مهربونیش آرومم کنه
کسی که با یه نگاه مهربون و عمیقش
غم عالم از یادم بره
و با یه لبخند مطمئنش دلم پر بشه از باور؛
کسی که شبها آخرین کارش گفتن شب به خیر باشه
و اولین کارش بعد از بیداری فرستادن
یه صبح به خیر از ته دل!!!
کسی که از ته دل تمام این کارای ساده رو برام بکنه
نه برای ......
اینا واقعا ایده آلیست بودن رو می رسونه؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/29 - 01:29
+7
Tiam Mohseni
Tiam Mohseni
شونه آدم که هیچ !! شونه تخم مرغم پیدا نمیشه سرمونو بذاریم روش گریه کنیم!!{-28-}
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/28 - 01:14
+10
-1
mah3a
mah3a
وقتی داشتم فکر میکردم آخرین باری که آرامش داشتم کی بود
سر از خاطرات کودکی در آوردم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 20:50
+7
مهسا
مهسا
آرام بـــــــــــاش
حوصله کن ....
آب هــــــــــای زود گذر , هیچ فصلــــــــــی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبـــــــــار شنیده ام .
مهم نیست که مرا از ملاقات مـــــــــاه و گفتگوی بـــــــــاران باز داشته اند .
من بـــــــــــرای رسیدن به آرامش
تنهـــــــــــا به تکرار اسم تو بسنده خواهم کرد .
حالا آرام بـــــــــاش ...
همه چیز درست خواهــــــــــد شد ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 17:09
+4
ronak
ronak
وقتی بیایی،
هرگز رهایت نمی کنم.
وقتی بیایی،
آنقدر گریه می کنم،
تا سیل اشکم، راه رفتنت را ببندد.
وقتی بیایی،
دیگر نمی گذارم، از پیشم بروی.
وقتی بیایی،
می دانم، که پیشم می مانی.
و تو می آیی،
حتماً می آیی.
و من از زلال محبتت،
خواهم نوشید،
و در سایه سار عشق تو،
به آرامش خواهم رسید......
دیدگاه  •   •   •  1390/12/27 - 16:46
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ