یافتن پست: #آرامش

ronak
ronak
بانو ...

مرد نبوده ای تا بدانی سرت بر روی بازوانم ...
امنیت تو نیست ...

آرامش من است ...
دیدگاه  •   •   •  1390/12/23 - 12:07
+6
سیاهه ای از آسمان
سیاهه ای از آسمان
گاهی باید آرامش کسی رو فرو ریخت
تنها برای اینکه بفهمه تنها نیست
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 15:40
+5
ebrahim
ebrahim
چهار شنبه سوری, روز ملی مبارزه با آرامش اعصاب پیشاپیش بر شما ترقـه بازان مبارکـــــــ ♥♥
.
.
.
.
ستاد روانی شدگان چهار شنبه آخر سال
:)))))
دیدگاه  •   •   •  1390/12/22 - 11:29
+3
reza
reza
بر روی هر پله ای که باشی خدا یک پله از تو بالاتر است،
نه بخاطر آنکه خداست
چون می خواهد دستت را بگیرد و آرامش آنست که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 23:30
+3
reza
reza
مهرباني و صداقت تو درست به ظرافت
گلبرگ هاي يک گله نوشکفته است
که براي يه پروانه خسته بهترين
جاي رسيدن به آرامشه
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 21:45
+1
ronak
ronak
در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست !
مثل آرامش بعد از یک غم..
مثل پیدا شدن یک لبخند..
مثل بوی نم بعد از باران..
در نگــاهت چیزیست که نمیدانم چیست !
مــن به آن محتاجم …
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 21:23
+5
ronak
ronak
پیشا پیش چهار شنبه سوری روز ملی مبارزه با آرامش اعصاب بر شما ترقه بازان گرامی مبارک باد.
.
.
ستاد روانی شدگان چهار شنبه آخر سال{-11-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/21 - 16:49
+5
reza
reza
روبروی بهشت نشسته ام

و جهنمی از دلتنگی با من است

تا پل دستانت

فرسنگها فاصله دارم

بی تابم وخسته

نسیم صبحگاهی همیشگی گونه خیسم را مچاله می کند

بهشت کم کم روشن می شود

سایه ها و سنگها یادت هست؟

آرامش را از یاد برده ام دراین جهنم هیاهو

می آیی آیا؟؟

قایقبان منتظر ماست گویی

تا بهشت آن سوی آب

تنها چند بوسه

و دقیقه ای آغوش گرم تو

راهست

تا تو

اما ... ؟
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 17:45
+4
t  @  r  @  n  e
t @ r @ n e
آرامش در زندگی بهترین چیزه
بیا به آرامش فکر کنیم
به زندگی
به عشق
به زیبایی
به بهشت
به جهنم
به درک
به تو چه
به من چه
برو اعصاب ندارم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 17:12
+4
*elnaz* *
*elnaz* *
دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم؟

پسر: آره عزیز دلم

دختر: منتظرم میمونی؟

پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند

پسر: منتظرت میمونم عشقم

دختر: خیلی دوستت دارم

پسر: عاشقتم عزیزم

بعد از عمل سختی که دختر داشت و بعد از چندین ساعت بیهوشی کم کم داشت هوشیاری خود را به دست می آورد

به آرامی چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جویای او شد

پرستار: آرووم باش عزیزم تو باید استراحت کنی

دختر: ولی اون کجاست؟ گفت که منتظرم میمونه به همین راحتی گذاشت و رفت

پرستار: در حالی که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالی میکرد رو به او گفت: میدونی کی قلبش رو به تو هدیه کرده؟

دختر: بی درند که یاد پسر افتاد و اشک از دیدگانش جاری شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسی چیزی نگفته بود

و بی امان گریه میکرد

پرستار: شوخی کردم بابا رفته دستشویی الان میاد
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/20 - 00:39
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ