یافتن پست: #آغوش

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺧﻮﺍبیدﻩﺑﻮﺩم

ﮐﺎﺑﻮﺱ میدیدم

ﺍﺯﺧﻮﺍﺏ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪم

ﺗﺎﺑﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﭘـﻨﺎﻩ ﺑﺒﺮم ...

ﺍﻓﺴﻮﺱ ...

یادم رفته بـود كه از نبودنت

به خواب پـناه برده بودم ...!
دیدگاه  •   •   •  1392/08/17 - 19:33
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دیگرازتونه مهرمیخواهم نه مهربانی نه بوسه نه نوازش نه حتی میخواهم که نامم را صدا بزنی
دیگرخسته ام ازتمام تقلاهای بیحاصلم زین پس ازخودم میخواهم
میخواهم کورشوم کرشوم بی احساس شوم میخواهم مرگ را عاشقانه درآغوش بگیرم تاجایی دیگربرای توباقی نماند
نام من زین پس مرده متحرک است ازآشنایی با توخوبشختم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/16 - 19:41
+4
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
در آغوش تو که باشم ، به سمت تمام آرزوهایم پرواز میکنم
دیدگاه  •   •   •  1392/08/13 - 19:15
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

خدایا: دانستن این که چقدر مرا دوست داری کار سختی نیست


وقتی گریه هایم شیشه های اتاق را لمس میکند


وقتی دستانم بر روی شیشه ها سر میخورد


هر روز از انگشتانم شروع میشوی، به کنه وجودم میروی


و آنگاه این هیاهو از حنجره ام به تو میرسد


خدایا: من یک جسم سردم پر از نوسان های ناخواسته و احساسات نانوشته


و تو در میان همه ی اینها یک هستی مطلق هستی


یک معجزه که مرا به وجد می آورد


من در نگاه کردن به تو، واژه ای میشوم در متنی گسترده


تو مرا در سکوتم فهمیدی


وقتی که دلهره، آخرین کلمه ی مشترک چشم ودلم بود


وقتی ساعتها اجازه ی حرکت را از زمان گرفتند


وقتی همه ی رقصیدن من، تب و لرزم بود


هیچکس مثل تو نقطه چین ها را پر نمیکند


تویی که اول از هرکس و هرچیزی به ذهنم خطور میکنی


 وآخر همه میروند و تو باز هم ادامه داری


میخوابم در آغوش تو


تا لرزش دندانهایم


تپش قلبم


و حالت ایستای دردم را فراموش کنم


بگذار که هر لحظه دوباره به تو بگویم: سلام!


و آنقدر به آسمان نگاه کنم که ستاره ها به عشقم حسودی کنند


خدایا:این روزها که دست های تو مرا به فردا میکشد،


حس غریبی دارم


گاهی اشک..گاهی بغض..گاهی درد


بگذار مدام صدایت کنم


تا بودنت را فراموش نکنم!

دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 20:41
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
زندگی من توی کلاه هیچ شعبده بازی غیب نشد...

زندگی من تو آغوش هیچ کسی جا نموند....


زندگی من قایم شده است!


پشت تمام دلهره ها..


پشت تمام نبودها....


پشت تمام اشک هایی که سیل شدند بر گونه ام...


پشت تمام لبخندهایی که دلیلشان تایید چشم دیگران بود...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/12 - 19:38
+2
hamed noori
hamed noori
سه قاشق شکر می ریزی

یکی برای من
یکی برای خودت
سومی موهای زنی ست روی سنگ توالت
که سیاه است...
...مثل کابوس هایی که نمی بینمت
که جیغ
می کشم تو را در آغوشی که ندارم

در زیتون های تلخ به دنبال تو می گردم
در چای های شیرین به دنبال تو می گردم
و آن تفاله ی رو آمده
مهمانی ست
که همیشه وقتی من نیستم
از راه می رسد
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 18:27
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



ﺧــٌــﺪﺍﯾــــــﺍ !!
ﺁﻏﻮﺷـَــﺕ ﺭﺍ ﺍِﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪَﻫـــــﯽ ؟
ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻔﺘﻦ !
ﭼﯿــــﺰﯼ ﻧـَــﺪﺍﺭﻡ ..
ﺍﻣـــﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻨﻔﺘﻦ ِ ﺣﺮﻓﻬـــــﺎﯼ ﺗﻮ ؛
ﮔﻮﺵ ﺑﺴﯿــــــﺎﺭ . . .
ﻣﯽ ﺷـَــﻮﺩ ﻣﻦ ﺑﻐـــﺾ ﻛﻨــَــﻡ ؟
ﺗﻮ ﺑﮕـــﻮﯾﯽ :
ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﻧﺒﺎﺷــَــﺪ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﮕــــﻮﻧــﻩ ﺑﻐﺾ ﻛﻨــــﯽ . . . ؟
ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻣـَــﻥ ﺑﮕﻮﯾـــَــﻡ " ﺧـﺪﺍﯾـــــﺎ "
ﺗﻮ ﺑﮕـــﻮﯾﯽ :
ﺟﺎﻥ ِ ﺩﻟـــﻡ . . . !
ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ﺑﯿـــﺎﯾﯽ ؟
ﺗﻤﻨــــﺎ ﻣﯿﻜﻨـــَـﻢ


کوتاه شود



دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 17:29
+3
M 0 R i c A R L0
M 0 R i c A R L0
در CARLO
هَـمیشه بـآید کَسـی باشد
کـــہ مــَعنی سه نقطه‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد

هَـمیشه بـآید کسـی باشد

تا بُغض‌هایتــ را قبل از لرزیدن چـآنه‌ات بفهمد

بـآید کسی باشد

کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد

کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد...

کسی بـآشد

کـــہ اگر بهانه‌گیـر شدے بفهمد

کسی بـآشد

کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن

بفهمد به توجّهش احتیآج داری

بفهمد کـــہ درد دارے

کـــہ زندگی درد دارد


بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ

بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران...

براے بوسیـدَنش...

براے یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده است


همیشه باید کسی باشد

همیشه...
دیدگاه  •   •   •  1392/08/11 - 15:56
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دوست داشتن از زمانی شروع می شود
که خــــنده هایتان بغض شود
بغض هایتان آغـــــوش بخواهد
و بــــبینید آغوشش کمرنگ است
اگر
در روزهایِ ابری و طوفانی
دوستش داشتی
شــــاهکار کرده ای





دیدگاه  •   •   •  1392/08/10 - 20:39
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

دلم یک دنیا تنهایی می خواهد با یک عالمه تو وتمام گوشه کنارهای آغوشت.
دیدگاه  •   •   •  1392/08/10 - 18:00
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ