یافتن پست: #آغوش

بهناز جوجو
بهناز جوجو

حوا که بغض کند خدا هم اگر برایش سیب بیاورد باز چیزی جز آغوش آدم آرامش نمی کند

دیدگاه  •   •   •  1392/07/23 - 17:54
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چه احساس
لطیف و زیباییست
وقتی مرا میبوسی...
وقتی لبانت !
حجم خلوت لبانم را به انتها میرساند و
من !!
آغوشت را امن ترین مکان دنیا می یابم ...
حرم نفس هایت را از من نگیر
که به گرمای تنت عادتی
دیرینه دارم ...


دیدگاه  •   •   •  1392/07/22 - 21:14
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



چشمانش رنگین کمانی...
میان دو سنگ زبانش ،
زاینده رود حرف که میزد،
هزاران اصفهان در دهانش اتفاق می افتاد
نصف جهان آغوشش بود و
نصف دیگر....
کاش ماهی خیس تنم
میفهمید
هر چقدر هم که رودخانه باشی...
روزی خشک میشوی!


دیدگاه  •   •   •  1392/07/22 - 21:12
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
قصه از اونجا شروع شد که گفت:
اگه دوسم داری ثابت کن.
گفتم: چه جوری؟
گفت: رگتو بزن.
رگمو زدم و وقتی داشتم تو آغوش گرمش جون میدادم،
گفت: اگه دوسم داشتی تنهام نمیذاشتی

گفتم: گرفتی ما رو دیـــــــــــوث ؟؟؟ :))
دیدگاه  •   •   •  1392/07/21 - 18:57
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حــــــــوصله خواندن نــــدارم

حــــــــوصله نوشتن هــــم ندارم

این هـــــمه دلـــتنگی
...

...


دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود , نه نـــــوشتن

دلــــم لـــــمس آغوشــــــت را میخواهد

فقط همـــــــین
دیدگاه  •   •   •  1392/07/21 - 17:49
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بهشت کجاست؟
یک فضای چند وجبی در آغوش کسی که دوستش داری.........
دیدگاه  •   •   •  1392/07/21 - 17:43
+2
*elnaz* *
*elnaz* *

شراب خواستم…



گفت : ” ممنوع است ”



آغوش خواستم…



گفت : ” ممنوع است ”



بوسه خواستم…



گفت : ” ممنوع است ”



نگاه خواستم…



گفت: “ ممنوع است ”



نفس خواستم…



گفت : ” ممنوع است “



… حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ،



با یک بطری پر از گلاب ،



آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد



با هر چه بوسه ،



سنگ سرد مزارم را



و …



چه ناسزاوار



عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ،



نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ،



به آرامی اشک می ریزد …



تمام تمنای من اما



سر برآوردن از این گور است



تا بگویم هنوز بیدارم…



سر از این عشق بر نمی دارم …


دیدگاه  •   •   •  1392/07/18 - 20:09
+3
ساناز
ساناز
خیلی زود می‌فهمی، همه‌چیز را در آغوشِ من جا گذاشتی! مثلِ مسافری که تمامِ زندگی‌اش را، در یک ایستگاهِ بینِ راهی، جا می‌گذارد!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/18 - 13:04
+3
-1


پرواز را دوست دارم


 وقتے


 از ارتفاعات لبانت


 به عمق آغوشت سقوط میکنم


 چه سقوط دلنشینے


 راستے میدانستے


 پرواز را تو یادم دادے




دیدگاه  •   •   •  1392/07/16 - 18:29
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ای مــتــرســـــــــــک !

آنقدر دستهایت را باز نــــــــــــکــــــــــن کسی تو را در آغوش نمیگیرد

ایــســتــادگــی هــمــیــشــه تــنــهــایــی مــی اورد!
دیدگاه  •   •   •  1392/07/15 - 20:58
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ