شب را سپری می کنم تا در گذر لحظه هایم،
نگاهم بر زیبایی نگاهت خیره گردد و من باشم و چشمان تو و اشتیاق عشق
...........
از حصار افکار پریشانم می گریزم و می روم،
تا به روزی که دستهایمان به هم آغوشی هم برسند
تا به روزی که به بها و بهانه عشق،
تنمان کنار هم آرام گیرند.
...........
می روم تا در پی من گامهایم،
آرزوی با تو بودن را به تصویر بکشند
در آغوشم بگیر
بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم
و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم
نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان
قلبم به پایت افتاده است نرو
لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن
تنها تو را می خواهم
بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم
و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم