یافتن پست: #آغوش

می ترسم از اینكه

روزی

یك جایی

من و تو

خیلی دور از هم

شب و روز در آغوش یك غریبه

بی قرار هم باشیم ...

و بعد از هر بار هم آغوشی به یاد

آغوش هم بیصدا گریه كنیم !

 


دیدگاه  •   •   •  1392/06/23 - 11:59
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

سگی 6 ساعت بالای سر همسر مرده اش ماند به این امید که از جا برخیزد!
پس از این که ماشینی، در یکی از شهرهای چین، سگ ماده ای را زیر گرفت، همسرش از او مراقبت کرد و بوییدش بلکه از جا برخیزد؛ گویی دل او چیزی را که به چشم سر دیده بود، پذیرا نمی شد. او تا 6 ساعت حاضر نشد سگ ماده را رها کند.
"او تمام روز را در آنجا ماند و تلاش می کرد تا او را از خواب بیدار کند و بسیار وی را می بویید و لمس می کرد و گاه در آغوشش می گرفت و گونه هایش تر می شد
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 21:28
+2
saeed
saeed

شب را سپری می کنم تا در گذر لحظه هایم،


نگاهم بر زیبایی نگاهت خیره گردد و من باشم و چشمان تو و اشتیاق عشق



...........


از حصار افکار پریشانم می گریزم و می روم،


تا به روزی که دستهایمان به هم آغوشی هم برسند


تا به روزی که به بها و بهانه عشق،


تنمان کنار هم آرام گیرند.


...........


می روم تا در پی من گامهایم،


آرزوی با تو بودن را به تصویر بکشند



دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 20:38
+5
saeed
saeed

در آغوشم بگیر


بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم


و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم


نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان


قلبم به پایت افتاده است نرو


لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن


تنها تو را می خواهم


بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم


و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم


دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 19:40
+2
روزگاری خواهد رسید...

همچنان که در آغوش دیگری خفته ای...

به یاد من...

ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی!

دلت هوایم را خواهد کرد...

به یاد خواهی آورد با هم بودن هایمان را...

به یاد خواهی آورد خنده هایم را...

به یاد خواهی آورد اشک هایم را...

مطمئنم در آن لحظه در دلت میگویی: من تو را میخواهم!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/22 - 19:22
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
هرشـ ـَب اَز پـ ـُشتِ صـ ـَفحـ ـہ کـ ـوچَکـ ـ ـِ مـ ـ ـوبایـ ـ ـلـ



دَر آغوشَــم میـ ـگیرے

و نـ ـِمیدآنـ ـ ـے


چـ ـ ـہ آرآمشــے בآرَב

ایـ ـטּ آغـــوشـِ خـ ـیالــے
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 20:49
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



بـآید کسے رآ پـیدآ کـُنم

کـِﮧ دوستَم دآشتـﮧ بـآشد !

آنقَدر کـِﮧ یکے از ایـטּ شـَب هـآے لـَعنتے

آغوشَش رآ برآے مَـטּ و یک دُنیـآ خـَستگے ام

بـُگشـآید...

هیـچ نـَگوید !

هیـچ نـَپُـرسد ...

فـَقط مـَرآ در آغـوش بگیرَد ...

بـَعد هـَمآنجـآ بمیرم ...!


دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 18:46
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مے گوینـد دنیـا تمـام مے شـوَد
دنیـاے ِ من خیلے وقت است پـایان گـرفتـه
درست با بستن ِ حلقـہ ے ِ بازوان ِ مردانـہ ات دور ِ انـدامـمـ
همـان آغوشی کـه درونـ َش هزار بـاره جـان داده اَمــ ...
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 17:59
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
مردنم را آرزوست …
اگر آرامگاه ابدی آغوش تو باشد

@eli20
دیدگاه  •   •   •  1392/06/21 - 09:44
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
می خواهم عوض شوم ، چرا باید دلتنگ آغوشت باشم ؟
میخوام تو دلتنگ آغوشم باشی ، میخوام اون سیبِ قرمزِ بالای درخت باشم در دورترین نقطه …
دقت کن ! رسیدن به من آسون نیست ؛ اگر ههمتشو رو نداری ، آسیبی به درخت نزن
به همون سیب های کرم خورده ی روی زمین قانع باش
دیدگاه  •   •   •  1392/06/20 - 21:51
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ