یافتن پست: #اتاق

*elnaz* *
*elnaz* *
اتاقــم ماه ندارد... چشمانت را به مـن قرض مـي دهـي ؟!...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/4 - 00:00
+4
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
دخترخالم،زنگ زده میگه:چرا ای دی اس ال من نیمیره تو اینترنت؟ بش میگم:کدوم چراغا روشنه؟؟؟؟ میگه:چراغ اتاقم و مهتابی آشپزخونه :|
دیدگاه  •   •   •  1392/07/3 - 17:44
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺩﺭه ﺍﺗﺎﻗﺘﻮ ﺑﺒﻨﺪﯼ

ﭼﺮﺍﻏﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﻨﯽ

ﭘﺘﻮ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﯽ ﺭﻭ ﺳﺮﺕ

ﭼﺸﺎﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯽ

ﺻﺪﺍﯼ ﻧﻔﺴﻬﺎﺗﻮ ﺑﺸﻨﻮﯼ


ﺗﯿﮏ ﺗﯿﮏ ﺳﺎﻋﺖ ﭘﺘﮏ ﺑﺸﻪ ﺗﻮ ﻣﻐﺰﺕ


ﺳﯿﺎﻫﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ،ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺒﯿﻨﯽ،ﯾﺎﺩ ﮔﺬﺷﺘﺖ ﺑﯿﻔﺘﯽ


ﮔﺮﯾﺖ ﺑﮕﯿﺮﻩ


ﺿﺠﻪ ﺑﺰﻧﯽ،ﻫﻖ ﻫﻖ ﻫﺎﺗﻮ ﻗﻮﺭﺕ ﺑﺪﯼ ﺗﺎ ﮐﺴﯽ ﻧﺸﻨﻮﻩ ﺻﺪﺍﺷﻮ


ﺑﻌﺪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻘﺪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ


ﺑﻌﺪ بفهمی ﭼﻘﺪ ﺑﯿﮑﺴﯽ


ﺑﻌﺪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﯿﺴﺘﯽ ...

ﻧﺸﺪﻩ؟!؟

ﺧﺪﺍ ﮐﻨﻪ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻫﻢ ﻧﺸﻪ ﺑﺮﺍﺕ...

دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 19:16
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه که بودیم ننه مون میگفت بدو برو به وانتیه بگو وایسه!

بعد ما اصن همچین میرفتیم مدل جت لی!

وسط راه دو سه تا ملق میزدیم و از رو دیوار میرفتیم که برسیم وانتیه نره!

الان کافیه به بچه های حالا بگی گوشی منو از اتاقم بیار لدفن،

در جا جِــــرت میدن ...
دیدگاه  •   •   •  1392/07/2 - 18:57
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
وای ؛ باران باران

شیشه ی پنجره را بَاران شست.

از دل من اما ،

چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

آسمان سربی رنگ ،

من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.

می پرد مرغ نگاهم تا دور

وای باران باران

پرمرغان نگاهم را شست
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 20:33
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دخترخالم،زنگ زده میگه:چرا ای دی اس ال من نیمیره تو اینترنت؟ بش میگم:کدوم چراغا روشنه؟؟؟؟ میگه:چراغ اتاقم و مهتابی آشپزخونه
دیدگاه  •   •   •  1392/07/1 - 19:52
+2
sara
sara
ﺳﺮ ﻣﻴﺰ ﺷﺎﻡ ﺑﻮﺩﯾﻢ واسم اس.ام.اس اﻭﻣﺪ!

ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ :

ﺑﺒﻴﻦ ﺑﭽﻪ ﻣﻦ ﻓﻌﻼ شوهرت نمیدما ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ!

ﻣﻦ<img src=" title="{-15-}" />
ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ : ﺣﺎﻻ ﻛﻲ ﻫﺴﺖ ﺍﻳﻦ ﺑﺪﺑﺨﺘﻲ ﻛﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍد بگیردت ؟

ﻣﻦ<img src=" title="{-15-}" />

خواهر ﻛﻮﭼﻴﻜﻢ : ﺑﺎﺑﺎ ﺑﻌﺪﺵ ﻧﻮﺑﺘﻪ ﻣﻨﻪ ﻫﺎ !

ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻣﻦ<img src=" title="{-15-}" />


ﺑﺎﺑﺎﻡ رو به من : اه؛اه ... پاشو گمشو! این بچه رم هوایی کردی!

ﻣﻦ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ<img src=" title=":|" />

ﺣﺎﻻ اس.ام.اس از کی بود؟

"ایــرانسل<img src=" title="{-15-}" /><img src=" title="{-15-}" />
دیدگاه  •   •   •  1392/06/31 - 13:20
+3
*elnaz* *
*elnaz* *
باد که می آید خاک نشسته برصندلی بلند می شود می چرخد در اتاق دراز می کشد کنار زن . فکر می کند به روزهایی که لب داشت ...


دیدگاه  •   •   •  1392/06/30 - 22:05
+3
saman
saman
شب را از چشم هایم گرفتی
و ستاره ام را از آسمان…
اما پنجره ات را از اتاقم نگیر
و ماه را از کاسه ی آب بالای سرم
بگذار با عطش خواب های تو
در بستر خودم جاری باشم…!
دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 23:14
+2
saman
saman
از خواب چشم های تو تا صبح می پرم
این روزها هــوای تو افتاده در سرم
هر سایه ای که بگـذرد از خلوتم تویی
افتاده ای به جان غزل های آخرم
گاهی صدای روشنت از دور می وزد
گاهی شبیه ماه نشستی برابرم
یا روبه روی پنجره ام ایستاده ای
پاشیده عطر پیرهنت روی بستـــرم
گاهی میان چادر گلدار کودکی ات
باران گرفته ای سر گلدان پرپرم
مثل پری در آینه ها حـرف می زنی
جز آه…هرچه گفته ای از یاد می برم
نزدیک صبح، کنج اتاقم نشسته ای
لبخند می زنی و من از خواب میپرم…

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/06/29 - 19:46
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ