♥ نگار ♥
تازه خونه خریده بودیم که ..........
عموم امدش خونمون بعد سلام و احوالپرسی بهم گفتش
یه زیرشلوار برام بیار براش بردم پرسید کدو اتاق برم عوض کنم.
درهای اتاقها و در وردی شبیه هم بودش
منم اشتباهی در ورودی رو با اتاق خواب کنارش قاطی کردم
در ورودی رو نشون دادم این بنده خدا هم رفته بود تو پاگرد دیده بود که تاریکه
میخواست لامپو روشن کنه که زنگ همسایه بقلی رو زده بود که دیگه خودتون تصور کنید .......
عموی بیچارم از زن همسایه بجز فشها یه چکم خورد
شلوارشم تا نصفه کشیده بود پایین
عموم امدش خونمون بعد سلام و احوالپرسی بهم گفتش
یه زیرشلوار برام بیار براش بردم پرسید کدو اتاق برم عوض کنم.
درهای اتاقها و در وردی شبیه هم بودش
منم اشتباهی در ورودی رو با اتاق خواب کنارش قاطی کردم
در ورودی رو نشون دادم این بنده خدا هم رفته بود تو پاگرد دیده بود که تاریکه
میخواست لامپو روشن کنه که زنگ همسایه بقلی رو زده بود که دیگه خودتون تصور کنید .......
عموی بیچارم از زن همسایه بجز فشها یه چکم خورد
شلوارشم تا نصفه کشیده بود پایین