♥ نگار ♥
یکی از قشنگ ترین خاطرات کودکی وقتی بود که ،
وسط کلاس درس ناظم میومد می گفت :
" آهای بابات اومده دنبالت کتاباتو بردار بیا "
عینِ حبس ابدی بود که عفو رهبری بهش خورده .. ( ^____^ )
♥ نگار ♥
من قرض کردم تا برات خرج کردم
من کف خیابونو برات فرش کردم
من واسه ی داشتن تو نذر کردم
من ، تورو یه فرشته فرض کردم
من با تنهایی ، تو با تن هایی که تورو ولت میکنن تو اوج تنهایی
تو اون شهر پُر نقاب
تو با اون بخواب
من با قرص خواب
اگه بپرسم اون کیه که باهاشی بهم میگی با لبخند بابا اونکه داداشیمه
هه ، همون داداشیا دوشیدنت
لباسو کندن و تورو پوشیدنت
گفتم تو خراب میشی اونو آباد میکنی
تو که عروس نمیشی اونو داماد میکنی
♥ نگار ♥
دلم میخواد یه پسر داشته باشم...
چشماش شبیه تو...
قدش هم قد تو...
صداش به قشنگی صدای تو...
اصلا همه چیش عین تو...
دلم میخواد وقتی دلم برات تنگ میشه...
اونو ببینم انگار تو رو دیدم...
تو رو ببینم انگار اونو دیدم...
دلم میخواد از تو دوتا داشته باشم...
یکی تو...
یکی ثمره ی عشقم با تو...
♥ نگار ♥
تنها کِ باشی 100 سال یه بار موبایلت رو می زنی تو شارژ..
تنهآ کِ بآشی قهوه ات هرگز سرد نمی شود ...
تنهآ کِ بآشی نور زیآد است ...
تنهآ کِ بآشی دیرتر شب می شَود ...
تنهآ کِ بآشی همه خُوشحآلنَد ...
تنهآ کِ بآشی موهایَت رآ مُرتب نمی کنی ...
تنهآ کِ بآشی شیشه عَطرِت پربآقی می ماند ..
تنهآ کِ بآشی هیچ چیز خنده دآر نیست . . . !
♥ نگار ♥
♥آخرای ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ .....♡
♥خسته ...♡
♥ﻣﯿﺮﯼ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺸﯽ ...♡
♥ﺩﻟﺖ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺧﻮﺩﺕ ...♡
♥ﺩﻟﺖ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﮑﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻨﮕﻪ ...♡
♥ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﮑﯽ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﺕ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﻪ♡
♥ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﭼﯿﺰﯼ ﻫﻢ ﺑﮕﻪ ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ ...♡
♥ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ ﮐﺎﻓﯿﻪ ...♡
♥ﮔﻮﺷﯿﺖ ﺭﻭ ﺑﺮﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ﭼﮏ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﯽ که♡
♥ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻬﺶ پیام ﺑﺪﯼ ﯾﺎ ﻧﻪ ... ؟!؟!♡
♥اما تا ﻣﯿﺮﺳﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﺶ میبینی ...♡
♥هه (Online) یه خنده ی تلخ ...♡
♥ﯾﻪ ﺁﻩ ﺁﺭﻭﻡ ...♡
♥ﺑﻐﻀﺖ ﺭﻭ ﺗﻮﯼ ﮔﻠﻮﺕ ﺣﺒﺲ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻭ ﻣﯿﮕﯽ♡
♥ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ...♡
♥اون اینطوری شادتره ...♡
♥عکسشو میبینی ...♡
♥با خودت میگی ... "خوشبحالش ..."♡
♥بعد بغضت ...♡
♥بیخیال ...♡
♥هیچ کس ﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﺒﺮ ﻧﻤﯿﺸﻪ ...♡
♥ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﻬﺖ ﮔﺬﺷﺘﻪ ...♡
♥ﺻبح ﻣﯿﺸﻪ ...♡
♥ﻭ باز میخندی ...♡
♥همه هم میگن خوشبحالش ...♡
♥چه زندگی شادی داره ...♡
♥هه ...♡
♥امروزم تموم شد ...♡
♥شب شد ...♡
♥امشب تکرار دیشب ...♡