یافتن پست: #احساس

saman
saman
در CARLO
احساس میکنم سیاهی و زشتی چهری اطرافیانم را پوشانده است..احساس میکنم ظلمت سیاهی خیانت دروغ تباهی تا آنجا در قلب اطرافیان و دوستانم فرو رفته است که به شاهرگ هایشان نیز رسیده است.خداوندا!این سرنوشتی که برای رقم خورده است آنچنان تلخ است که دلم می خواهم از ته دل فریاد بزنم و به آن لعنت بفرستم
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 16:25
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شما هم وقتی تویه اتاقی تنها هستید و در به اندازه 1سانتی متر بازه احساس امنیت نمیکنید
یا فقط من این جور خود درگیری دارم؟? :|
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 14:43
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دخترجون:

پسری که دستشو بدون ترس همه جا دور کمرت حلقه میکنه،
پسری که موقع رد شدن از چراغ قرمز دستتو محکم تر میگیره،
پسری که smsهاش کوتاه اما پراحساسه،
این پسر، پسر نیس دیونه انقد با این و اون بود که دیگه حرفه ای شده
باید قیدشو بزنی احساسی نشو :))
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 14:02
+2
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi


اصلا شور و شعف خاصی توی جمله “دیدی گفتم” وجود داره ! لامصب یه جور احساس دانایی خفن به آدم دست میده اون لحظه !


دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 12:24
+3
roya
roya



وقتی برای بار اول دیدمت از حرف زدن با تو میترسیدم
وقتی برای اولین بار با تو حرف زدم از اینکه دوست داشته باشم میترسیدم
وقتی برای اولین بار احساس دوست داشتن تورو تجربه کردم از اینکه عاشقت بشم میترسیدم
و حالا که دوست دارم میترسم که از دستت بدم.




3 (126).jpg
دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 10:59
+3
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

فردای روزی که به من گفتی دوستت دارم دیگر نبودم به دنبال کور سویی از امید رفته بودم امیدی که تو در دل من کاشتی آبیاریش می کنم قول می دهم روزی درختی تنومند شود با شاخ و برگی بسیار هر رهگذری گذشت بگوید خدایش بیامرزد کسی که این درخت را کاشت نهال احساست جوانه زد در تنهایی غریبانه گریبان خاموشم خشکیده بودم بارور شدم این احساس از آن منست برای این احساسم فخر می فروشم به تو به تو که تنها کور سویی از امیدم بودی برای این احساس تنهاییم خاک شد خاکی که به پای نهال امیدی که تو به من دادی ریختم قطرات اشکم آبیاریش کرد اکنون دیگر تنها نیستم درخت آشنایی تو نزدیک است

دیدگاه  •   •   •  1392/05/12 - 01:24
+7
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

دارم دق میکنم چه جور فراموشت کنم من اخه چه جور میشه،
که ترک اغوشت کنم من
تو احساسمو بستی،
به همه حیله و نیرنگ
مگه چی کم گذاشتم،
به جز محبت و دل تنگ
همه احساس من به پای حیله هات حروم شد همه جونم و عمرم،
به پات نا تموم شد
می خواستم تو رو تو اوج اسمونها ببرم
من
اخه چه جور دلت امد جداشی از، عشق و دل من اره عشق و دل من

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 23:57
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

من پشیمانم از آن عشق که پستم می کرد  
بر زبانهای شما دست به دستم می کرد  
مثل احساس کسی سنگ شدم ای مردم
 
تازه با فاصله همرنگ شدم ای مردم  
یک نفر میوه احساس مرا چیدو گذشت
 
گریه ی نیمه شب روح مرا دیدو گذشت
 
یک نفر گریه ی عاشق شدنم را خندید  
لحظه ناب شقایق شدنم را خندید  
من از آن عشق که می مرد حکایت کردم

به خدایی که تو را برد شکایت کردم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 15:39
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺗﺎﺣﺎﻟﺎ ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻦ ﺑﺨﻮﺍﺑﯿﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﻨﯿﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺎ ﯾﺎ ﭘﺎﻫﺎﺗﻮﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺳﺖ ﻭ ﻧﺪﻭﻧﯿﻦ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺰﺍﺭﯾﻨﺶ ﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮﺵ ﭼﻬﻞ ﺗﺎ ﻣﻠﻖ ﺑﺰﻧﯿﻦ ﯾﺎ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯾﻢ?
ﺧﺪﺍ ﻧﺼﯿﺐ ﻧﮑﻨﻪ
ﻭﺍﺳﻪ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺯﻧﯽ ﺧﺎﺗﻤﻪ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 13:58
+3
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
دختره پیام ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ :ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ! ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﺗﻪ! ﻧﻮﺷﺘﻢ :نوﭺ! ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ :ﺣﺪﺱ ﺑﺰﻥ! ﻧﻮﺷﺘﻢ :فاطمه؟ زهرا؟ سعیده؟ ندا؟ آزیتا؟ آرزو؟ ﻧمیدوﻧﻢ ﻭﺍلا! ﺧﻮﺩﺕ ﺑﮕﻮ ﮐﺪﻭﻣﺸﯽ! دخترﻩ ﺩیگم ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺪﺍﺩ دختره ی ﺭﻭﺍﻧی! ﻓﻘﻂ ﺑﻠﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕِ ﭘﺎﻛِ ﻣﺎ پسرا ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﻦ{-26-}
دیدگاه  •   •   •  1392/05/11 - 13:45
+1

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ