♥ نگار ♥
مورد داشتیم
دختره واسه دست انداز بوق زده بره کنار,
دست انداز از خنده صاف شد
David
ن تنها خاطره ای که از معلم ورزش دوران مدرسم یادم میاد اینکه با یه لباس گرمکن ورزشی میومد مدرسه زنگ ورزشم یه لیوان چای میگرفت دستش چای میخورد یه جوری هم قیافه میگرفت که انگار گواردیولاست سر تمرینهای بایرن مونیخ...
David
قبلنا بشه ها دست و سر و گردن میخوردن.
الان لب میخورن ترسم از آیندست...
David
عاشق اون صحنه ام که میریم رستوران میخواییم حساب کنیم:
یکی بند کفشش بازه
یکی داره دنبال کیفش میگرده
یکی دکمش گیر کرده
یکی دستش تو اون لحظه تو جیبش نمیره
یکی گوشیش زنگ میخوره
اون یکی هم کیفشو تو ماشین جا گذاشته
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
یه همچین آدمایی هستیم ما