یافتن پست: #اشک

yagmur
yagmur



مادربزرگ می گفت:


 


قلبت که بی نظم زد....از همه عاشق تری


 


اشکت که بی اختیار ریخت....از همه دلتنگ تری


 


شبت که با درد گذشت....فکرت از همه درگیرترست


 


کجایی مادربزرگ..قلبم بی نظم میزند


 


اشکم بی اختیار می آید و شبم...شبم...شبم..با درد ...


 


کاش میگذشت 


 


2hs15xz2860.jpg



دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 16:29
+7
yagmur
yagmur
گرچه عشق اهلی ایچر باده نی جان ساغلیغینا

ایچیرم جام شرابین یارادان ساغلیغینا

ایچیرم سئلده سارا داغدا چوبان ساغلیغینا

ایچیرم مین گول ایچینده بیر تیكان ساغلیغینا

 جوانی آیریلیق آخیرده قوجالدار بیلیرم

ایچرم بیرقوجاشکلیندجوان سالیقنا

images?q=tbn:ANd9GcSnOOMdHvH4UsOZb0QWzkh
دیدگاه  •   •   •  1393/04/23 - 00:56
+4
yagmur
yagmur

غزل هایت را ناتمام گذاشتی


سازهایی که کوک نکردی


شمع هایی که روشن..


تو از کدام مسیر رفتی


که وزش باد را در شاخ و برگ درختان ندیدی؟


در سکوتت زنجره ها سر به آواز گذاشتند..


 


همه ی راه ها بن بستند


پنجره ای به این خیابان باز نمی شود


عابری نیست


تا بایستد گوشه ی دیواری و


ریگ رفته به کفشش را بتکاند..


 


با اشکهایم


بر سفید رود چشمانم خشکیده،


 نگاه می کنم به آسمان


که بی تو هم آبی ست


بر فراز بام


چیزی تا شب نمانده


شب


که ابتدای هر نرسیدنی ست...



jiisujcbyxju6pclezzq.jpg
دیدگاه  •   •   •  1393/04/22 - 23:58
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
اصن روی بسته های چیپس وپاستیل و لواشک و آلوچه باید درشت قید کنن:
.
.
.
.
.
.
.
مخصوص یک نفر.!.!::D
دیدگاه  •   •   •  1393/04/21 - 14:54
+1
yagmur
yagmur

           تا تو نظاره می کنی ، بر چپ و راست ای صنم    


           از نگهت بــه هــر دو سو ، فتنه بپاست ای صنم


           در دل تـو چه حیله است بـــر دگـــران نظر کنی


           جان منی کـه در ره ات ، جمله فـداست ای صنم


           دونــه مپاش بــر رقیب ، دانـــه خــوردلت شوند


           اشک و سرشک من نگو ، مثل دواست ای صنم


           هلهله و شادی مکن ، تا کــــــــــه مرا بسر کنی


           فتنه ی تو به جان من ، عـین عــزاست ای صنم


           آب بـــه آسیاب آن ، جــانـــی جـان من مـریــــز


           قطره ای آب چشم تــــــو ،  دام بلاست ای صنم


           خیز و بـــه شهر بیدلان ، جـلوه چـــو آفتاب کـن


           معرکــــه طلوع تــــو در هــمه جـاست ای صنم


             

2 دیدگاه  •   •   •  1393/04/21 - 00:27
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
به سلامتیه نسل من که خسته شد از بس
دزدکی دوست داشت...
دزدکی زنگ زد...
دزدکی زیر پتو اس م اس بازی کرد...
دزدکی عاشق شد...
دزدکی بوسید...
دزدکی حرف زد...
دزدکی در آغوش گرفت...
دزدکی عشق بازی کرد...
و دزدکی اشک ریخت...
دیدگاه  •   •   •  1393/04/20 - 12:58
+1
alijoon
alijoon

دلم شکست

عیبی ندارد شکستنی است دیگر ، می شکند

اصلا فدای سرت ،


قضا و بلا بود از سرت دور شد . . .

اشکم بی امان می ریزد

مهم نیست

آب روشنی است

خانه ات تا ابد روشن عشق من...

دیدگاه  •   •   •  1393/04/18 - 23:25
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
نکند پنجره ای پشت صلیبم باشد
نکند میکرفونی داخل جیبم باشد
نکند این اس ام اس در جایی ثبت شود
نکند گریه پشت تلفن ضبط شود
نکند شاهد دعوامان در ماشین است
نکند داخل حمام تو را میبیند
نکند اسم تو را با دهنش بخش کند
نکند راز مرا تلویزیون پخش کند
نکند میداند آنچه که من میدانم
نکند پس فردا تیتر یک کیهانم
نکند رخنه کند در دل ایمانم شک
نکند لو بدهم اسم تو را زیر کتک
نکند نامه جعلی مرا پست کند
نکند این همه بد قلب مرا سست کند
تلخم و حل شده کابوس وجودم در سم
غیر تو از همه آدم ها میترسم
همه دانسته و نا دانسته جاسوسند
دستشان حلقه دار است و تو را میبوسند
کاشکی آخر این سوز بهاری باشد
کاشکی در بغلت راه فراری باشد
کاشکی از همه مخفی بشود این شادی
کاشکی وصل شود عشق تو به آزادی
کاشکی بد نشود آخر این قصه بد
کاشکی باز بخوابیم ولی تا به ابد
نکند رخنه کند در دل ایمانم شک
نکند لو بدهم اسم تو را زیر کتک
نکند نامه جعلی من را پست کند
نکند این همه بد قلب مرا سست
دیدگاه  •   •   •  1393/04/18 - 13:52
+4
alijoon
alijoon
قلب من قالی خداست
تار و پودش از پر فرشته هاست

پهن کرده او دل مرا در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب

برق می زند قالی قشنگ و نو نوار من از تلاش آفتاب

شب که می شود خدا روی قالی دلم

راه می رود؛ ذوق می کنم گریه می کنم

اشک من ستاره می شود

هر ستاره ای به سمت ماه می رود...

یک شبی حواس من نبود

ریخت روی قالی دلم شیشه ای مرکب سیاه

سالهاست مانده جای آن

جای لکه های اشتباه
دیدگاه  •   •   •  1393/04/18 - 00:57
+1
xroyal54
xroyal54
بقیة الله

صدای زمزمه های حضور را در میان بغض های هر شبم می شنوم.


 ولی تمام جعه های خوب من تهی زآمدنت.


 غروب شد،سحر برفت،سکوت آمد و برفت و نم نم سپید اشک روی گونه ام روان، آمد و برفت تو باز هم نیامدی .


 خسته ام!


 ز بهر سالهای بی امان سالهای سبز انتظار وخسته از ستم ،از گناه های شیعیان و باز هم…


بیا و با دوباره بودنت تمام کاش های کاش من تمام کن بیا و باز هم بپاش رنگ عشق، رنگ آبی حقیقتی را به روی ای کاش های کاش من. دلم بسی گرفته است…بهر سالهای باتو


  بودن ونبودنت، از تو خواندن وندیدنت،از تو گفتن و… .


 امید روح خفته ام بیا و روشنی بده به قلب های بی قرار. به بغض های بی امان به انتظار و انتظار  و انتظار


شرمنده ایم. می دانیم گناهان ما همان چاه غیبت توست .


می دانیم كوتاهیها ، نادانیها و سستیهای ما ، ستمهایی است كه در حق تو كرده ایم .


به ما گفته اند اگر به جستجوی تو برخیزیم ، نشانی از تو می یابیم .


اما ای فرزند احمد ! آیا راهی به سوی تو هست تا به دیدارت آییم .


اگر بگویند برای یافتن تو باید بیابانها را در نوردیم ، در می نوردیم .


اگر بگویند برای دیدار تو باید سر به كوه و صحرا گذاریم ، می گذاریم .


ای یوسف زهرا !


سراسر جهان را تیره روزی فرا گرفته است .


نیازمندیم ! محتاجیم و در عین حال گناهكار


از ما بگذر و پیمانه جانمان را از محبت پر كن .


یا صاحب الزمان !


چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداریم .


در دوران پر درد هجران ، اشك می ریزیم و می گوییم :


تا به كی حیران و سرگردان تو باشیم. تا به كی رخ نادیده ترا وصف كنیم .


با چه زبانی و چه بیانی از اوصاف تو بگوییم و چگونه با تو نجوا كنیم .


سخت است بر ما ، كه از دوری تو ، روز و شب اشك بریزیم .


سخت است بر ما ، كه دوستان ، یاد تو را كوچك شمارند .


یا بقّیةالله !


خسته ایم و افسرده، نالانیم و پژمرده، گریه امانمان را بریده است . غم دوری ، دیوانه مان كرده است .


اما نمی دانیم چه شیرینی و حلاوتی در این درد و دوری است كه می گوییم :


كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكیبایی كند .


تا من نیز در بی قراری ، یاریش دهم


كجاست آن چشم گریانی كه از دوری تو اشك بریزد ؟


تا من او را در گریه یاری دهم


مولای من ! دیدگانمان از فراق تو بی فروغ گشته اند .


ای كاش پیش از مردن ، یك بار ترا به یك نگاه ببینیم .


درازی دوران غیبت ، فروغ از چشمانمان برده است.


كی می شود شب و روز تو را ببینیم و چشمانمان به دیدار تو روشن گردد ؟


شكست و سرافكندگی ، خوار و بی مقدارمان كرده است .


كی می شود تو را ببینیم كه پرچم پیروزی را برافراشته ای ؟


و ببینیم طعم تلخ شكست و سرافكندگی را به دشمن چشانده ای .


كی می شود كه ببینیم یاغیان و منكران حق را نابود كرده ای ؟


و ببینیم پشت سركشان را شكسته ای .


كی می شود كه ببینیم ریشه ستمگران را بركنده ای ؟


و اگر آن روز فرا رسد و و ما شاهد آن باشیم، شكرگزار و سپاسگو نجوا می كنیم :


الحمدلله رب العالمین .

4 دیدگاه  •   •   •  1393/04/12 - 02:51
+9

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ