یافتن پست: #امروز

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
امروز بالاخره تونستم نوک اتودی که دوستم سال سوم فرو کرده بود تو دستم رو در بیارم!{-7-}
.

.

.

.

.

.

ﺩﯾﻮﺙ ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺣــــﺸــــﯽ ﺑﻮﺩ ...ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ ﺳﺮ ﭘﺮﮔﺎﺭﻣﻮ ﺍﺯ ﺗﻮ کییییونش ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺭﻩ
دیدگاه  •   •   •  1393/06/10 - 18:25
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
التماس مال دیروز بود
مال وقتی که ساده بودم
امروز میخوای بری؟؟؟
هیس!!!
فقط خداحافظ...
دیدگاه  •   •   •  1393/06/10 - 15:24
+4
mohamadjavad
mohamadjavad
آنانکه روزی به خماری من وتومیخندیدند.بگذارامروزدراین خماری بمانند که این سرمستی من وتوازکجاست....
دیدگاه  •   •   •  1393/06/9 - 17:56
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
 شب شبه انتخاب واحده و من تا صبح اینجام....خوش به حالتون
6 دیدگاه  •   •   •  1393/06/8 - 23:05
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



این جملات رو امروز تو قبرستون شنیدم :
قول میدم دیگه اذیتت نکنم ...
قول میدم دیگه مسخرت نکنم ...!
مامان قول میدم نگم تو افکارت عقب مونده و قدیمیه ! مامان میخوامت ..
مامان تو برگرد قول میدم شب ها زود بیام خونه ..
مامان تو برگرد قول میدم ولخرجی نکنم ...
مامان برگرررررررد !
شاید این داستان زندگی خیلیا باشه تا دیر نشده خودمونو اصلاح کنیم . قدرشونو بدونیم !
تا میتونی این کتیبه رو به اشتراک بزار شاید خیلیا از کردارشون پشیمون بشن ..

این یه کتیبه کاملا متفاوته ! مخصوص همه مادرا ..
دیدگاه  •   •   •  1393/06/8 - 20:27
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
بابا گفتن امروز روز دختره نه در این حد دیگه.....
.
.
.
.
.
از صبح من هر دختری رد میشه یه شکلات بهش میدمو روزشو بهش تبریک میگم...
.
.
.
.
آمار تقریبی روزهای قبل که روز دختر نبود تا شب20 نفر
.
.
.
.
آمار تقریبی امروز  تا بعد از ظهر 60 نفر................
.
.
.
.
شکلاتام تموم شده الان نفری یه بن میدم که برن از کارخانه بگیرن
.
.
.
.
.
نشانی کارخانه:

تبریز کارخانه داداش برادر{-7-}
5 دیدگاه  •   •   •  1393/06/6 - 15:55
+5
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
امروز روزه دختره خوب مبارکشون باشه.....

{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}{-35-}

میخوام ببینم آرزوهاتون چیه......؟؟؟

{-36-}{-36-}{-36-}
دیدگاه  •   •   •  1393/06/6 - 12:07
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مــن اگــه پــســـــر بودم

زبــونم لال ... خـدانکـنه :| ... من چِم شده امروز ؟

چرا دارم کفر میگم ؟

خدایا توبه ... توبه .. :|
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/3 - 17:52
+2
-2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻮ ﻣﺘﺮﻭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﻋﺼﺒﯽ ﺑﻮﺩﻡ؛
ﯾﻬﻮ ﯾﻪﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻩ ﺍﻭﻣﺪ؛
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺑﻪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩ ﭘﺎ ﺷﺪﻡ ﺟﺎﻣﻮ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ . ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻩ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺷﻤﺰﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ؛ﮔﻔﺖ:
ﺍﻭﻩ؛ﺍﻭﻩ ﻓﺮﺩﯾﻦ ﺯﻧﺪﺳﺖ.
ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺷﻌﺒﻮﻥ ﺑﯽ ﻣﺦ ﻣﺮﺩﻩ؛ﺧﯿﻠﯽﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺩﯾﺪﻣﺖ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻧﻪ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻧﻪ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺷﺎﻻ ﺍﺯ ﺍﻭﻥﻣﻮﻗﻊ ﺍﺻﻼ ﺗﮑﻮﻥ ﻧﺨﻮﺭﺩﯾﺎﺍﺍ
ﻫﻤﻪ ﺗﺮﮐﯿﺪﻥ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ . ﭘﺴﺮﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺻﻼﺣﺮﻑ نزد...
دیدگاه  •   •   •  1393/05/27 - 15:51
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



وای چقدر امروز سرم درد میکنه
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
حیف که پسرم....

اگه دختر بودم الان این پست 3000 تا لایک میخورد

2000تا کامنت هم میومد واسم...

گروه های امدادی از سراسر ایران برای کمک اعزام میشدن
دیدگاه  •   •   •  1393/05/24 - 16:01
+3

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ