یافتن پست: #امروز

saman
saman

بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم


همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم


شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم


شدم آن عاشق دیوانه که بودم


در نهانخانه ی جانم، گل یاد تو درخشید


باغ صد خاطره خندید،


عطر صد خاطره پیچید


یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


ساعتی بر لب آن جوی نشستیم


تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت


من همه، محو تماشای نگاهت


آسمان صاف و شب آرام


خوشه ی ماه فرو ریخته در آب


شاخه ها دست بر آورده به مهتاب


شب وصحرا و گل و سنگ


همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم آید  گفتی:


"که از این عشق حذر کن!


لحظه ای چند بر این آب نظر کن


آب آیینه عشق گذران است


تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است


باش فردا، که دلت با دگران است.


تا فراموش کنی، چندی ازین شهر سفر کن"


با تو گفتم: " حذر از عشق؟  ندانم


سفر از پیش تو، هرگز نتوانم،


تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم


حذر از عشق ندانم، نتوانم."


اشکی از شاخه فرو ریخت


مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت...


یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم


پای در دامن اندوه کشیدم


نگسستم، نرمیدم.


رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم


نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم


نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم..

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 15:01
+3
saman
saman


عالم همه زین میکده بیهوش برآمد




چون باده ز خم بیخبر از جوش برآمد






چندانکه گشودیم سر دیگ تسلی




سرپوش دگر از ته سرپوش برآمد






حرفی به زبان آمده صد جلدکتاب‌ست




عنقا به خیال که فراموش برآمد






ای بیخبران چارهٔ فرمان ازل نیست




آهی‌که دل امروز کشد دوش برآمد






بی‌مطلبی آینه‌، جمعیت دلهاست




موج‌گهر از عالم آغوش برآمد






کیفیت مو داشت‌ گل شیب و شبابت




پیش ازکفن این جلوه سیه‌پوش برآمد






این دیر خرابات خیالی‌ست که اینجا




تا شعلهٔ جواله قدح‌نوش برآمد






دون‌طبع همان منفعل عرض بزرگی‌ست




دستار نمود آبله پاپوش برآمد






بر منظر معنی‌که ز اوهام بلندست




نتوان به خیالات هوس ‌گوش برآمد






صد مرحله طی‌کرد خرد در طلب اما




آخرپی ما آن طرف هوش برآمد






از نغمهٔ تحقیق صدایی نشنیدیم




فریاد که ساز همه خاموش برآمد






دیدیم همین هستی ما زحمت ما بود




سر آخر کار آبلهٔ دوش برآمد






بیدل مثل کهنهٔ افسانهٔ هستی




زین گوش درون رفت و از آن گوش برآمد



دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 14:41
+4
saman
saman

من و تو دیر زمانی است که خوب می دانیم

چشمه آرزو های من و تو جاری است

 ابرهای دلمان پربارند

کوه های ذهن و اندیشه ما پا برجا

دشت های دلمان سبز و پر از چلچله ها

روز ما گرم و شب از قصه دیرین لبریز

من و تو می دانیم

زندگی در گذر است

همچو آواز قناری در باغ

من و تو می دانیم

زندگی آوازی است که به جان ها جاری است

زندگی نغمه سازی است که در دست نوازشگر ما است

زندگی لبخندی است که نشسته به لبان من و تو

زندگی یک رویا است که تو امروز به آن می نگری

زندگی یک بازی است که تو هر لحظه به آن می خندی

زندگی خواب خوش کودک احساس من است

زندگی بغض دل توست به هنگام سحر

زندگی قطره اشکی است  فروریخته بر گونه تو

زندگی آن رازی است که نهفته است به چشم گل سرخ

زندگی حرف نگفته است که تو می شنوی

زندگی یک رویاست که به خوابش بینی

زندگی دست نوازشگر توست

زندگی دلهره و ترس درون دل توست

زندگی امیدی است که تو در نگاه من می جویی

زندگی عشق نهفته است به اندیشه تو

زندگی این همه است

من و تو می دانیم

زندگی یک سفر است

زندگی جاده و راهی است به آن سوی خیال

زندگی تصویری است که به آئینه دل می بینی

زندگی رویایی است که تو نادیده به آن می نگری

زندگی یک نفس است که تو با میل به جانت بکشی

زندگی منظره است، باران است

زندگی برف سپیدی است که بر روح تو بنشسته به شب

زندگی چرخش یک قاصدک است

زندگی یک رد پایی است که بر جاده خاکی فرو افتادست

زندگی بوی خوش نسترن است

بوی یاسی است که گل کرده به دیوار نگاه من و تو

زندگی خاطره است

زندگی دیروز است

زندگی امروز است

زندگی آن شعری است که عزیزی نوشته است برای من و تو

زندگی تابلو عکسی است به دیوار اتاق

زندگی خنده یک شاه پرک است بر گل ناز

زندگی رقص دل انگیز خطوط لب توست

زندگی یک حرف است، یک کلمه

زندگی شیرین است

زندگی تلخی نیست

تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است

من و تو می دانیم

زندگی آغازی است که به پایان راهی است

زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است

زندگی رفتن خاموش به یک تنهایی است

من و تو می دانیم

زندگی آمدن است

زندگی بودن و جاری شدن است

زندگی رفتن و از بودن خود دور شدن است

زندگی شیرین است

زندگی نورانی است

زندگی هلهله و مستی و شور

زندگی این همه است

من و تو می دانیم

زندگی گرچه گهی زیبا نیست

یا که تلخ است و دگر گیرا نیست

رسم این قصه همین است و همه می دانیم

که نه پایدار غم است و نه که شاد می مانیم

زندگی شاد اگر هست و یا غمناک است

نغمه و ترانه و آواز است

بانگ نای باشد اگر یا که آواز قناری به دشت

زندگی زیبا است

من و تو می دانیم

اشک و لبخند همه زندگی است

ناله و آه و فغان زندگی است

آمدن زندگی است

بودن و ماندن و دیدن همه یک زندگی است

رفتن و نیست شدن زندگی است

این همه زندگی است

من و تو می دانیم

زندگی، زندگی است...



(سهرابسپهری)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 14:09
+4
saman
saman

ابرم که می آیم ز دریا

روانم در به در صحرا به صحرا

نشان کشتزار تشنه ای کو

که بارانم که بارانم سراپا

پرستوی فراری از بهارم

یک امشب میهمان این دیارم

چو ماه از پشت خرمن ها بر اید

به دیدارم بیا چشم انتظارم

کنار چشمه ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

به شب فانوس بام تار من بود

گل آبی به گندمزار من بود

اگر با دیگران تابیده امروز

همه دانند روزی یار من بود

نسیم خسته خاطر شکوه آمیز

گلی را می شکوفاند دل آویز

گل سردی گل دوری گل غم

گل صد برگ و ناپیدای پاییز

من و تو ساقه یک ریشه هستیم

نهال نازک یک بیشه هستیم

جدایی مان چه بار آورد ؟ بنگر

شکسته از دم یک تیشه هستیم...

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 10:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مامانم یه قابلمه جدید خریده بعد امروز به شوخی گفتم اگه توش خط بندازم چیکار میکنی ؟؟؟ برگشت گفت هیچی فقط یکی مثل همون خط میندازم رو صورتت …

من :|

روحیه عاطفی مادرانه :|

لنگ و چاقو ضامن دار :|

سازمان حمایت از کودمان بی سرپرست :|
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 22:32
+3
AmiR
AmiR

امروزم با بقیه روزهایم فرق داشتن
چون یاد چشمان ولبهایت افتاده بودم
که با چشمانت دیوانه
و با لبهانت مست میشدم

دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 20:46
+6
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

جلسه مشترک دایی و رویانیان به خاطر صحبت‌های علی کریمی




ادامه در دیدگاه



 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 20:19
+2
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

کریمی: بهتر است من و دایی مثل مرد تسویه حساب کنیم/ این صحبت‌ها برای عوام فریبی است


ادامه در دیدگاه



 

1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 20:16
+2
be to che???!!
be to che???!!

اما ماجراي اين لوگوي عجيب چيست؟





امروز، ۱۲ آگوست، يكصد و بيست و ششمين سالروز تولد «اروين شروينگر» است. فيزيكدان اتريشي و يكي از دانشمندان فيزيك كوانتوم كه كاشف مكانيك موج و البته مبدع معادله معروف «شرودينگر» و البته آزمايش معروف «گربه شرودينگر» است. شرودينگر به دليل كشف مكانيك موج موفق شد همراه با «پل ديراك» جايزه نوبل فيزيك را از آن خود كرد.

گوگل با استفاده از ايده معادله شرودينگر و آزمايش گربه شرودينگر، اين لوگوي بامزه را به مناسبت زادروز شرودينگر طراحي كرده است.

معادله شرودينگر، معادله اي است كه چگونگي تغيير حالت كوانتومي يك سامانه فيزيكي با زمان را توصيف مي كند. اين معادله در اواخر سال 1925 فرمول بندي شد و در سال 1926 به وسيله شرودينگر منتشر گرديد. در مكانيك كلاسيك، معادله حركت قانون دوم نيوتن است و فرمول بندي هاي معادل آن، معادله اويلر-لاگرانژ و معادله هاميلتون هستند. در همه اين فرمول بندي ها، براي حل حركت يك سيستم مكانيكي و پيشگويي رياضي اينكه سامانه در هر زمان پس از شرايط و پيكربندي هاي اوليه سيستم چه حالتي خواهد داشت، استفاده مي شوند.

گربه شرودينگر  هم يك آزمايش فكري در فيزيك كوانتومي است كه در سال ۱۹۳۵ توسط شرودينگر ابداع شد. سناريوي آزمايش درباره يك گربه‌ است كه بسته به يك رويداد تصادفي زودتر، ممكن است مرده باشد يا زنده.بر اين اساس، اين آزمايش، اين طور طراحي شده است: فرض كنيد گربه‌اي در جعبه‌اي دربسته زنداني است.

در اين جعبه يك شيشه گاز سيانور، يك چكش، يك حس گر پرتوزا و يك منبع پرتوزا نيز وجود دارد. ذرات پرتوزا بصورت نامنظم تابش مي‌كنند و به همين دليل براي آن‌ها نيمه عمر در نظر مي‌گيرند. حال فرض كنيد حسگر و چكش طوري تنظيم شده باشند كه در صورت تابش موج پرتوزا بين ساعت ۱۲ و ۱۲:۰۱، چكش شيشه حاوي گاز را شكسته و گربه بميرد. اگر در ساعت ۱۲:۰۱ در جعبه را باز كنيد چه خواهيد ديد؟ اگر از طريق فرمول نيمه عمر منبع، احتمال تابش بين ساعت ۱۲ و ۱۲:۰۱ را ۵۰٪ پيش بيني كنيد.

 گربه داخل جعبه در هنگام برداشتن درب جعبه ۵۰٪ مرده‌است و ۵۰٪ زنده است. اما وقتي درب جعبه را برمي‌داريد خواهيد ديد كه گربه يا مرده و يا زنده ‌است. نمي‌توان گفت ۵۰٪ سلولهاي بدن گربه مرده‌اند و ۵۰٪ آنها زنده‌اند. در فاصله يك لحظه، احتمال به يقين تبديل خواهد شد. اين امر كاملاً متضاد با مكانيك كوانتومي مي‌باشد. همانطور كه گفتيم هيچگاه نمي‌توان موقعيت يك سيستم را به دقت اندازه‌گيري نمود. اما در اين مثال كاملاً اين امر ممكن شده ‌است.


شرودينگر  ۴ ژانويه ۱۹۶۱ ،در وين، در سن ۷۳ سالگي به علت ابتلا به بيماري سل درگذشت.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 18:39
+6
saman
saman


چون ننالم؟ چرا نگریم زار؟
چون نمویم؟ که می‌نیابم یار
کارم از دست رفت و دست از کار
دیده بی‌نور ماند و دل بی‌یار
دل فگارم، چرا نگریم خون؟
دردمندم، چرا ننالم زار؟
خاک بر فرق سر چرا نکنم؟
چون نشویم به خون دل رخسار؟
یار غارم ز دست رفت، دریغ!
ماندم، افسوس، پای بر دم مار
آفتابم ز خانه بیرون شد
منم امروز و وحشت شب تار
حال بیچاره‌ای چگونه بود؟
رفته از سر مسیح و او بیمار
خود همه خون گریستی بر من
بودی ار دوستی مرا غم‌خوار
روشنایی ده رفت، افسوس!
منم امروز و دیده‌ای خونبار
آن چنانم که دشمنم چو بدید
زار بگریست بر دل من، زار
خاطر عاشقی چگونه بود
هم دل از دست رفته، هم دلدار؟
سوختم ز آتش جدایی او
مرهمم نیست جز غم و تیمار
روز و شب خون گریستی بر من
بودی ار چشم بخت من بیدار
کارم از گریه راست می‌نشود
چه کنم؟ چیست چارهٔ این کار؟
دلم از من بسی خراب‌تر است
خاطرم از جگرم کباب‌تر است



دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 17:55
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ