یافتن پست: #انتظار

♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥♥♥ R A M I N♥♥♥♥♥♥

طلسم شکست‌ناپذیری خانگی سرخ‌ها در هفته پنجم/ پرسپولیس ۷ - ملوان ۶




ادامه در دیدگاه




1 دیدگاه  •   •   •  1392/05/25 - 11:39
+1
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani

عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که : عشق زاییده تنهایی است….
و تنهایی نیز زاییده عشق است

تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد ….
کسی در پیرامونش نباشد
!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست
!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند

و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛ در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……

دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 22:20
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
من پر از بغضم ولی انگار کسی اشکامو نمیبینه
از دلت هم انتظاری نیست که به کنارم نمیشینه
طاقت روزهای تنهایی وقتی که ایستاده این ساعت
به تموم بی وفایی ها میدونم من میکنم عادت
پابه پای گفتنی های دیوارهای خونه میشینم
وقتی که دلتنگ تو میشم چند تا از ع[!]اتو میبینم
تازه باور می کنم تنهام
چشم تو این قصه رو میگه
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 17:10
+3
saman
saman
در این سرای بی کسی ،کسی به در نمی زند

به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند

یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کند

کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار

دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند

گذر گهیست پر ستم که اندر او به غیر غم

یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات؟

برو که هیچکس ندا به گوش کر نمی زند 

نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم ام سزاست

وگرنه بر درخت تر، کسی تبر نمی زند

                  (هوشنگ ابتهاج)
دیدگاه  •   •   •  1392/05/24 - 12:39
+4
saman
saman

ستاره دیده فرو بست و آرمید بیا


شراب نور به رگهای شب دوید بیا

ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت

گل سپیده شکفت وسحر دمید بیا

شهاب یاد تو درآسمان خاطر من

پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا

ز بس نشستم و با شب حدیث غم گقتم

ز غصه رنگ من و رنگ شب پرید بیا

به وقت مرگم اگر تازه می کنی دیدار

به هوش باش که هنگام آن رسید بیا

به گام های کسان می برم گمان که تویی

دلم زسینه برون شد ز بس تپید بیا


نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت

کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا

امید خاطرسیمین دل شکسته تویی

مرا مخواه ازین بیش ناامید بیا
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:45
+2
saman
saman

خوش آن که حلقه‌های سر زلف وا کنی



ديوانگان سلسله‌ات را رها کنی



کار جنون ما به تماشا کشيده‌است



يعنی تو هم بيا که تماشای ما کنی



کردی سياه، زلف دو تا را که در غمت



مويم سفيد سازی و پشتم دو تا کنی



تو عهد کرده‌ای که نشانی به خون مرا



من جهد کرده‌ام که به عهدت وفا کنی



من دل ز ابروی تو نبرم به راستی



با تيغ کج اگر سرم از تن جدا کنی  **



گر عمر من وفا کند، ای ترک تندخوی



چندان وفا کنم که تو ترک جفا کنی  **



سر تا قدم، نشانه تير تو گشته‌ام



تيری خدا نکرده مبادا خطا کنی  **



تا کی در انتظار قيامت، توان نشست



برخيز تا هزار قيامت به پا کنی  **



دانی که چيست حاصل انجام عاشقی؟



جانانه را ببينی و جان را فدا کنی  ** 



شکرانه ‌ای که شاه نکويان شدی به حسن



می‌بايد التفات به حال گدا کنی  **



حيف آيدم کز آن لب شيرين بذله‌گوی



الا ثنای خسرو کشورگشا کنی  **



آفاق را گرفت، فروغی فروغ تو


وقت است اگر به ديده افلاک جا کنی  **
دیدگاه  •   •   •  1392/05/23 - 17:08
+1
saman
saman

در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند


به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند


يكي زشب گرفتگان چراغ بر نمي كند


كسي به كوچه سار شب در سحر نمي زند


نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار


دريغ كز شبي چنين سپيده سر نمي زند


دل خراب من دگر خراب تر نمي شود


كه خنجر غمت از اين خراب تر نمي زند


گذر گهي است پر ستم كه اندرو به غير غم


يكي صلاي آشنا به رهگذر نمي زند


چه چشم پاسخ است از اين دريچه هاي بسته ات


برو که هيچ کس ندا به گوش کر نمي زند


نه سايه دارم و نه بر بيفکنندم و سزاست


اگر نه بر درخت تر کسي تبر نمي زند

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 14:42
+4
saman
saman

ابرم که می آیم ز دریا

روانم در به در صحرا به صحرا

نشان کشتزار تشنه ای کو

که بارانم که بارانم سراپا

پرستوی فراری از بهارم

یک امشب میهمان این دیارم

چو ماه از پشت خرمن ها بر اید

به دیدارم بیا چشم انتظارم

کنار چشمه ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

به شب فانوس بام تار من بود

گل آبی به گندمزار من بود

اگر با دیگران تابیده امروز

همه دانند روزی یار من بود

نسیم خسته خاطر شکوه آمیز

گلی را می شکوفاند دل آویز

گل سردی گل دوری گل غم

گل صد برگ و ناپیدای پاییز

من و تو ساقه یک ریشه هستیم

نهال نازک یک بیشه هستیم

جدایی مان چه بار آورد ؟ بنگر

شکسته از دم یک تیشه هستیم...

(نجیب زاده)

دیدگاه  •   •   •  1392/05/22 - 10:28
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
خنده دار است.....
" آه " را می کشیم...
" ناز " را می کشیم...
" انتظار " را می کشیم...
" درد " را می کشیم...
اما نقاش خوبی نشده ایم که : " دست " بکشیم.
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 17:40
+4
be to che???!!
be to che???!!
منم هرزه گوي هميشگي يادت هست ؟؟؟؟؟          

منم تا هميشه خيره به جاي پاي رفتنت يادت  هست؟؟؟؟

منم كولي ِ سرگردان كوچه هاي انتظار .... مجنونِ در بدر ِ خاطره ها !

منم مهمان هر شب ِ اندوهيادت هست؟؟؟؟ .........!

عاشق يك خيال محض ... فرهاد ِ كوه هاي بيستون..!!

دورم از تو در شهري دور فصلي دور زماني دورتر !!

دورم از تو كه اين روزها اين زمان اين لحظه ها را نمي بيني !

شرم اولين بوسه مان در ديدار، يادت هست ؟

گم شدنمان در كوچه باغ آرزوها ،يادت هست ؟

ما شده بوديم من و تو كه محال بوديم ، يادت هست؟

روز تلخ رفتنت يادت هست ؟ دستانت در دستان ِ مرد ِ غريبه يادت هست ؟

اشكهايم لحظه آخر ، يادت هست ؟

از آن روزها بسيار گذشته است...

و همه ي اينها را در نبود ـ تو به امروز رساندم .......

چه شبهايي كه بايد گرمي دست تو مي بود تا از چشمان ِ خيسم زلال اشك مي زدود  و نبود !!

چه لحظه هايي كه با رقص محزون دانه هاي باران به شب ِ اندوه مي رسيد و تو نبودي تا ببيني!!

چه پريشان حالي ها كنج اين اتاق ِخالي سر به زانو بودم و عطر حضور تو نبود تا به حال آوردم !!...

نه نبودي تو ...نبودي ....

سر به ديوار ِ بي كسي ها مي كوبيدم و نامت را فرياد كه آهاي زيباي خاطره ها بيقرارم بيقرار!!

پنجره ام رو به باغ ِ خيالِ تو است و من خيس ِ باران در خيابان هاي بدون تو !

شهر ِ بدون تو

و تو جايي دورتر دست در آغوش كسي تازه ، هوس را آه ميكشي

گوارايت باد .........

تا بوده همين بوده ، هميشه براي تويي كه نبوده اي قصيده ي حسرت مي گفتم و به شب مي رسيدم

به سكوت گنگِ خانه و خفگي بغض ِ كنار ِ پنجره ....

و تو كه همچنان دوري از اين شب زده ي بي در و پيكر ....

شايد اين بار بتوانم در نقطه اي كور، ياد تو و خاطرات ِ ترا به آغوش فراموشي بسپارم ..

شايد اين بار بتوانم!!!!!!!

شايد!!!!!!!!.........
دیدگاه  •   •   •  1392/05/21 - 13:52
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ