یافتن پست: #اون

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
میخـــوام "عــوض" بشــم

چـــرا بـایـــد "مــن" دلـتـنگ بـشــم؟

تـــو بایـــد "دلتـنــگ" بـشـــی

میـخـــوام "مــث قبــل"

میخــوام اون سیــب قـرمــــز بـالـــای درخــت بـاشـــم

در دورتــریـن نقـطــه

دقــت کـن

"رسیــدن" بـه مــن

آســـون نیســـت

اگــر "همـتـــش" را نـــداری

بــه "درخـــت" آسیــب نـرســون

بــه همـون "سیــب" هــای "کــرم خــورده" روی زمیــن قنـاعــت کــن

بــرای اولیـن بـار دارای "مخـاطـب خــاص"
دیدگاه  •   •   •  1392/03/5 - 19:09
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یکی ازفانتزی هام اینه که توبیمارستان بشینم بعد یه پرستارازاتاق عمل بیادبهم بگه که:خانم دکترلطفا یه کاری بکنید مریض داره ازدست میره"...ومن دستکشمو دستم کنم ویه لبخندمرموز بزنم....بعد اون یکی پرستاره بیادوبگه"خانم دکترمابه شمانیاز داریم...خواهش میکنم عجله کنید"ومن اون یکی دستکشمو دستم کنم ویه لبخند مرموز بزنم بهش...خلاصه کل بیمارستان بریزه روسرم که خانم دکترواین حرفا....ومن یه لبخندمرموز بزنم وبگم:"خانم دکتردرطبقه ی بالاتشریف دارن"....ودسته طی امو بردارمو درافق محوشم.....خخخخخخخخخخ
2 دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 20:41
+9
Mohammad Mahdi
Mohammad Mahdi
خداوندا، خداوندا !!!

قرارم باش و یارم باش ...

جهان تاریکی محض است !!!

می‌ترسم ،

کنارم باش ...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 20:15
+10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چقد خوبه که فک کردی میتونم فراموشت کنم و راحت تر تونستی بری...
خوشحالم که تا آخرین لحظه نفهمیدی چقد دوست دارم...
نمیدونم شایدم یه روزی بدونی...این که اون روز دیر شده باشه یا نشده باشه برام فرقی نمیکنه
چون نمیذارم باهام بمونی...
نه اینکه من بی رحم شده باشم...
میترسم دل پر خونم اذیتت کنه...
از خدا میخوام هیچوخ منو خاطراتمونو به یادت نندازه
میترسم
میترسم تو هم مثل من درد بکشی...
خدا دردای اون مال من لبخند و خودت دوباره به لباش برگردون...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 20:00
+3
AmiR
AmiR
الان بچه ۴ساله از باباش gallexy note II میخواد

بعد ما یه فامیل داشتیم اسم بچش رضا بود
تا ۱۲سالگی هرکی میگفت سکوت علامت رضاست من فکر میکردم علامت اونه !!!
@@@@@@@@

نمیدونم چرا از همون ماده ای که تو شامپو بچه استفاده میکنن

که چشمو نمیسوزونه تو شامپوی ماها استفاده نمیکنن؟
آخه چش ما چش سگه !!
@@

دیـروز تو کلاس داشتم با دوستم پچ پچ میکردم

استاد اومد با خط کش بهم اشاره کرد و گفت:
بچه ها...تهِ این خط کش یه آدم ابله وجود داره…
منم گفتم: استاد منظورتون کدوم تهشه…!!؟؟؟
نمیدونم چی شد که اخراجم کرد!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 18:55
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
حضور هیچکس در زندگی ما اتفاقی نیست،خداوند در
هر حضوری رازی نهان کرده برای کمال ما.
خوشا آن روزی که دریابیم راز این حضور را.
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 17:02
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
گاهی خداوند درها را قفل می كند و پنجره ها را می بندد
چه زیباست فکر کنیم طوفانی در راه است
و خداوند نمی خواهد آسیبی به ما برسد ...
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 16:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بچه که بودم فک میکردم کلمه ((وی))که تو اخباریامقالات میگن یه شخصه!مثلا خاطرات ابن سینا رومیخوندن بعد میگفتن وی در ادامه می افزاید.... یا تو حر فای رییس جمهور میگفتن وی اظهار داشت....باخودم میگفتم این وی کیه که حتی تو خاطرات ابن سینا یا حتی سخنرانی رییس جمهور دخالت میکنه!!!! چرا یه بار نشونش نمیدن اینو!!!(چیه بابا بچه بودم خوووو)
من:|
وی:(
گاندیO-o
4 دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 15:51
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سرجلسه امتحان خیلی شیک و طبیعی برگه تقلب دستم بود داشتم از روش copy,paste میکردم،اصنم حواسم به اطراف نبود که یدفعه دیدم ی سایه افتاده روبرگم.سرموبلند کردم دیدم مراقبه داره بالبخندبهم نگاه میکنه!منم بهش لبخند زدم اونم گفت:خب چراخودتوخسته میکنی؟برگه روبچسبون به برگه امتحانت اینجوری تو وقت هم صرفه جویی میکنی!
من(*-*)
مراقبه0-o
دوباره من:)))))
ولی دمش گرم فقط برگه تقلبوازم گرفت دیگه ازجلسه بیرونم نکرد.
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 15:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
عاقا یکی از فانتزیام اینه ک محققان و پژوهشگران تاثیر wc رو ب روی تمرکز و هوش انسان ها کشف کنن/ از اونجا ب بعد محل برگذاری کنکور و انتقال بدن ب wc......!!!!!!!!!!!!
دیدگاه  •   •   •  1392/03/4 - 15:38
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ