ساعتها زیر دوش به کاشی های حمام خیره می شوم! غذایم را سرد می خورم ! ناهار ها نصفه شب ، صبحانه را شام ! لباسهایم دیگر به من نمی آیند، همه را قیچی می زنم ! ساعتها به یک آهنگ تکراری گوش می کنم و هیچ وقت آهنگ را حفظ نمی شوم ! شبها علامت سوالهای فکرم را می شمرم تا خوابم ببرد ! تنهائی از من آدمی میسازد که دیگر شبیه آدم نیست ، روزهای من اینگونه و شبهایم اصلاً نمیگذرد . . .
نه قبول ندارم
اول بخاطر اینکه اینو زدی واسه اینکه یکی غرورشو بزاره کنار بگه دوست دارم که بهش پیشنهاد میکنم اینکارو نکنه تا توکف بمونی
و دوم اینکه تودیگه همه چیو از حد خودش گذروندی آخه چند نفر ؟