یافتن پست: #بابا

ronak
ronak
هر کاری می کردن غضنفر رو از زیر آوار زلزله بیرون بیارن نمی گذاشته

فقط هی داد میزده من کاری نکردم بابا ، فقط سیفونو کشیدم !
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 21:35
+9
ronak
ronak
غضنفر تو ماشينش آهنگ عربي گذاشته بود با صداي بلند. بهش گير مي دن مي گه : اي بابا نميشه تو اين ماه محرم يه قرآن شاد گوش بديم
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 20:47
+7
parham
parham
دخترِ رشتیه میره پیش مامانش میگه: مامان‌جون چه گردنبند خوشگلی داری، اینو بابام برات خریده؟! زنه میگه: من اگه به امید بابات بودم، الان تو رو هم نداشتم!!!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 20:47
+5
parnian
parnian
تو مهد كودك مربيه به يك دختر پنج ساله ميگه: ساراجون، تو شمردن بلدي؟دختره ميگه: آره! باباييم يادم داده!مربيه ميگه: آفرين به تو دختر خوشگل و باباييت!خوب حالا بگو ببينم، بعد پنج چيه؟سارا جون ميگه: شيش!مربيه ميگه: آفرين عزيزم، حالا بگو بعد هفت چيه؟دختره ميگه: هشت!مربيه ميگه: آاافرين! حالا بگو بعد ده چيه؟دختره ميگه: سرباز، بعدیشم میشه بی بی
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 19:54
+4
mehdi
mehdi
این دخترایی که تا بهشون میگی سلام خانوم میگن لطفن مزاحم نشو :|||
خب لامصب واسا ببین چیکار داره طرف بعد خود داف پنداری کن
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 17:26
+4
ronak
ronak
مستراحی که سنگش خیلی دور از در است و درش هم قفل نمی‌شود خطرناک‌ترین جای دنیا است
2 دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 17:09
+5
parham
parham
ای بابا اینجا چرا دیگه!
1 دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 16:20
+4
ronak
ronak
تو صف توالت. مرد اولی : این بابا 2 ساعته رفته تو نمیدونم چرا نمیاد بیرون؟ مرد دومی : اینترنتی م ی ری ن ه.{-7-}
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 16:19
+6
esmaeil barati
esmaeil barati
hello guys looking forward to being friend with you
3 دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 13:49
+4
شاهین
شاهین
مسافرکش بدون مسافر داشته می رفته، کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه مذهبی می بینه کنار می زنه سوارش می کنه. مسافر روی صندلی جلو می نشینه. یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی می پرسه: آقا منو می شناسی؟ راننده می گه: نه… راننده واسه یه مسافر خانم که دست تکون می داده نگه می داره و خانمه عقب می نشینه. مسافر مرد دوباره از راننده می پرسه: منو می شناسی؟ راننده می گه: نه. شما؟ مسافر مرد می گه: من عزرائیلم. راننده می گه: برو بابا! اُسکول گیر آوردی؟ یهو خانمه از عقب به راننده می گه : ببخشید آقا شما دارین با کی حرف می زنین؟ راننده تا اینو می شنوه ترمز می زنه و از ترس فرار می کنه… بعد زنه و مرده با هم ماشین رو می دزدند!
دیدگاه  •   •   •  1390/12/3 - 13:26
+5

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ