یافتن پست: #بابا

xroyal54
xroyal54
ینی با اون شدتی که مامانم موقع ماشین روندن من آیت الکرسی میخونه!
عبدالباسط تو ختم باباش اونجوری قرآن نخونده
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 23:32
+10
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسرک نگاهم کرد و گفت آقا چسب زخم دارم ارزون میدم گفتم زخمهایم عمیقتر از این حرفاست پسرک گفت برو بابا خب عین بچه ادم بگو پول ندارم :دی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 15:44
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
این پسرایی که جدیدا یاد گرفتین سیبیل میذارین...!
.
.
.
.
.
.
.
بعله با شمام
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

بدانید و آگاه باشید که هر سیبیلی که سیبیل بالی خان نمیشه که عاخه..... ای بابا :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/9 - 15:40
sasan pool
sasan pool
همه آهنگ های این بابا مازیار فلاحی یک طرف این اهنگ هم یک طرفه دیگه

عاشقانه من میسازم یک کلبه ای از دلتنگی
مثل بارون من میبارم آرام آرام از دلتنگی

اشکای عاشقانه بدرقه ی وجودت
قربون اشک چشمات
برو خدا به همرات


تو بغض سرد بارون
منو به غم سپردی
قلبم میون دستات
برو خدا به همرات


مثل دریا خسته و غریبم
سر به دامان، سرد و بی نسیبم
مثل پرواز در یک آواز
در کوچه ای از دلتنگی
عاشقانه من میخوانم
هر لحظه را با دلتنگی از دلتنگی
عاشقانه من میگریم
آرام آرام از دلتنگی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 22:27
+2
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
Prof.Dr.Abdolreza Sh.Farahani
سحر بابا دمی گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی

قلم را از آن نبود که سر عشق گوید باز

ورای حد تقدیر است شرح آرزومندی

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور

پدر را باز پرس آخر کجا شد مهر فرزندی

جهان پیر رعنا را ترحم در حلیت نیست

ز مهر او چه می پرسی در او همت چه می بندی

همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی

دریغ آن سایه همت که برنا اهل افکندی

در این بازار اگر سوی است با درویش خرسند است

خدایا منعم گردان به درویشی و خرسندی

به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند

سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

به خوبان دل مده حافظ ببین آن بی وفایی ها

که با خوار ز میان کردنند ترکان سمرقندی
دیدگاه  •   •   •  1392/06/8 - 12:00
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
بابام تازه اسمس زدن یاد گرفته ،
خیلی لفظ قلم اسمس می نویسه ...
مثلن اسمس میده :
«آیا کلاست تمام شد؟»
من جواب میدم :
« آری پدر،هم اکنون بر مرکب مینشینم و بی درنگ به خانه باز میگردم !! »
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 20:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ی ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺩﺍﺭﻡ ۵ ﺳﺎﻟﺸﻪ. ی ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﭘﯿﺸﻢ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻡ!!!!
ﻣﻦ :ﭼﯽ؟ ﻋﺎﺷﻖ ﮐﯽ؟
ﻣﯿﮕﻪ ﯼ ﭘﺴﺮ ﺗﻮ ﻣﻬﺪﮐﻮﺩﮐﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻡ. ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻦ ﮎ ﻣﺎ ﺑﻬﻢ ﺑﺮﺳﯿﻢ.
ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺏ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﺑﮕﻢ ﯾﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﮑﺸﻪ ﯾﺎ ﻋﺸﻘﻤﻮ.
ﺍﮔﻪ ﻧﮕﯽ ﻗﻮﻝ ﻣﯿﺪﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺨﺍﻡ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﺎﺷﻢ!!! من بدون اون یه لحظه هم دووم نمیارم :|
من :|
مهد کودم :|
دهه هشتاد :|
و بازم من :|
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 20:32
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺑﺎﺑﺎ : ﻣﻨﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﻳﺎ ﻣﺎﻣﺎنُ ؟
ﺑﭽﻪ : ﻫﺮ ﺩﻭ ﺗﺎﺗﻮنُ !
ﺑﺎﺑﺎ : ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻯ ؟
ﺑﭽﻪ : ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ !
ﺑﺎﺑﺎ : ﺧﻮﺏ ﺍﻳﻦ ﻳﻨﻰ ﺗﻮ ﻣﺎﻣﺎﻧﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻯ ﺩﻳﮕﻪ ؟!
ﺑﭽﻪ : ﻧﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ !
ﺑﺎﺑﺎ : ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﻡ ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺮﻩ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﻣﻴﺮﻯ ؟
ﺑﭽﻪ : ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ
ﺑﺎﺑﺎ : ﭼﺮاﺍ ؟
ﺑﭽﻪ : ﭼﻮﻥ ﻗﺒﻼً ﻓﺮﺍﻧﺴﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﺎﺑﺎ<img src=(" title=":((" />
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 20:00
+1
.:SaRa:.
.:SaRa:.
بابام ﻣﯿﮕﻪ ﺍﻭﻝ ﮔﻮﺵ ﮐﻦ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﻢ ﺑﻌﺪ ﯾﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ ﯾﺎ ﺑﺮﻭ ﻓﮑﺮﺍﺗﻮ ﮐﻦ ﺑﻌﺪ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ !!!
پدر دمکراته ما داریم ؟؟؟
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:17
+6
.:SaRa:.
.:SaRa:.
یه بار بابام گفت برو چایی بریز ، منم گفتم تو نزدیکتری به آشپزخونه تو برو بریز بیار بخوریم !
پا شد رفت اون سر پذیرایی نشست گفت حالا تو نزدیک تری ، تو برو بریز بیار بخوریم …
دیدگاه  •   •   •  1392/06/7 - 12:11
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ