ronak
کودکی هایم اتاقی ساده بود قصه ای ، دور ِ اجاقی ساده بود شب که می شد نقش ها جان می گرفت روی سقف ما که طاقی ساده بود می شدم پروانه ، خوابم می پرید خواب هایم اتفاقی ساده بود زندگی دستی پر از پوچی نبود بازی ما جفت و طاقی ساده بود قهر می کردم به شوق آشتی عشق هایم اشتیاقی ساده بود ساده بودن عادتی مشکل نبود سختی نان بود و باقی ساده بود.
gamer
مادر : نمی تواند جای دیگری برود آخر پیدایش می کنی غصه نخور! گفتم : آخه چطوری؟ اون پرنده ایی زیبا بود که پرواز کرد و رفت. مادر گفت برادرت گوش به بازیست ، بدل نگیر او عاشق پرنده تو بود نمی دانست پرنده قفس را دوست ندارد و خواهد پرید . باز هم باید شاد باشی که پنجره بسته بود . در خیالم صدای پرنده را آهسته شنیدم که می گفت : در قفس هستم ! دست دراز کن و مرا بردار دست دراز کردم و پرنده را برداشتم و به مادر نشان دادم. چه نرم و زیبا بود! آرام در گوش پرنده زمزمه کردم : عجب کلکی هستی!!
عسل ایرانی
حرکاتی که آقایون پس از مکالمه با خانم ها باید انجام بدن :دی (من پیچیدم به بازی تا لهم نکردن :دی)