یافتن پست: #بخند

محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
پس از اَفرینش اَدم خدا گفت به او: نازنینم اَدم....
با تو رازی دارم
اندکی پیشتر اَی ...
اَدم اَرام و نجیب ، اَمد پیش !!
زیر چشمی به خدا می نگریست !!
محو لبخند غم آلود خدا
دلش انگار گریست .
نازنینم اَدم: ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !!!
یاد من باش ... که بس تنهایم !!
بغض آدم ترکید، ... گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ...
من به اندازه ی گلهای بهشت .... نه
به اندازه عرش ... نه ... نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من
دوستدارت هستم !!
اَدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت ...
راهی ظلمت پر شور زمین ...
زیر لبهای خدا باز شنید ،...
نازنینم اَدم ... نه به اندازه ی تنهایی من ...
نه به اندازه ی عرش... نه به اندازه ی گلهای بهشت !!!
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/20 - 18:19
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥










???????? ????? ??? ?????(??? ?? ???)

♫♫♫

یه احساس خوبی مثه خواب ناز مثه یک نوازش تو اوج نماز

یه شوق عجیبی واسه پر زدن تو دستای یک عشق پرپر زدن

مثه خیس شدن توی بارون شب مثه نقش لبخند رو مینای لب

یه حرفی مثه آیه ربنا قبول تمنایی از آشنا

خدابامنه تا تو بامن عجینی

کی میگه بد عشق پاک زمینی

خدابامنه تا تو بامن عجینی

کی میگه بد عشق پاک زمینی…

♫♫♫

خدا بامنو تو شکوهو سکوت

سکوتی پر از حرف بارون زده

تمام سرانجام و آغاز ما همین حس خوب کی میگه بده

ببین سایه عشق از ما چی ساخت

ببین حالمون خوبه و عاشقیم

واسه دیدن شهر دریایی ها

خدا بامنو تو تو یک قایقیم…

خدابامنه تا تو بامن عجینی

کی میگه بد عشق پاک زمینی…

خدابامنه تا تو بامن عجینی

کی میگه بد عشق پاک زمینی





2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/19 - 21:05
+4
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
دست دوستم یه گوشی ایفون دیدم،حسودیم شد. رفتم خونه به مامانم میگم من یه اپل میخوام. یه لبخند مرموز زد. شب که بابا م اومد یه پلاستیک سیب دستش بود، میگه تو فکر کردی ما انگلیسی بلد نیستیم؟!
دیدگاه  •   •   •  1393/06/18 - 15:10
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
5 . نمونه ای از چیز های کوچیکی که باعث خوشحالی میشه :)
* غیبت کردی ، میفهمی کلاس تشکیل نشده .
* باز شدن چمدون سوغاتی ها .
* صدای آرومش ، وقتی داره همراه با آهنگ میخونه .
* خسته و گرسنه برسی خونه و غذای مورد علاقه ات آماده باشه .
* نمره ات از اونی که بهت تقلب رسونده بهتر میشه .
* وقتی کسی رو بغل میکنی و اون محکم تر بغلت میکنه .
* وقت تموم شدن مهمونی کفش پاشنه بلندتو در میاری و وایمیسی رو زمین خنک .
* دوستت که ازت دور میشه ، باز بر میگرده ، یه نگاهی ، دست تکان دادنی ، لبخندی .
* کفشدوزک لابه لای سبزی ها .
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 20:59
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
چند راه حل برای درآوردن لج آقاپسرهای عزیز!!
توی خیابون با احترام ازیه آقا پسر آدرس بپرسید بعد از جواب دادن جلوی چشماش از یکی دیگه بپرسید ♣
. پشت چراغ قرمز راننده جلویی اگه پسر بود قبل از سبزشدن چراغ دستتون رو بذارید رو بوق
توی اتوبان جلوی ماشین یه آقا پسر با سرعت 50 کیلومتر حرکت کنید. ♣
دارن یه سریال می ببینن هی کانال تلویزیون رو عوض کنید. توی جمع پسرای فامیل وقتی همشون ♣
. توی یه رستوران که چند تا پسر هم نشستن سوپ رو با صدای بلند هورت بکشید و نوش جان کنید ♣
توی یه بوتیک که فروشندش پسره وادارش کنید شونصد رنگ لباس رو براتون باز کنه و در آخر بگید خوشتون نیومدو برید. ♣
توی جشن تولد یکی از پسرا فامیل تا اومد شمع هارو فوت کنه همه رو خاموش کنید. ♣
. اگه یه پسر یه جا یه جک تعریف کرد بلافاصه بگید چقدر قدیمی بود♣
. اشتباهات لغوی پسرا رو موقع صحبت کردن تکرار کنید و بخندید♣
. تو یه جمع دانشجویی و رسمی هنگام عکس گرفتن واسه پسرا شاخ بذاریید ♣
. عید نوروز تمام پسته ها و فندق های سر بسته را بذاریید توی ظرف پسر مورد نظرتون♣
روزهای بارونی تا یه پسر دیدید و یه چاله پرآب و شما با ماشین بودید یه لحظه درنگ نکن . ♣
اگه کلاس موسیقی می روید قبل از اجرای اقا پسر مورد نظر پیچ های کوک گیتارش رو به چند جهت بچرخونید. ♣
تو دانشگاه از پسر مورد نظر یه جزوه 1000 صفحه ای بگیرید و بعد از اینکه تمام صفحاتش رو جا به جا کردیدبهش برگردونید. ♣
. چاق بودن و بی ریخت بودن پسر مورد نظر رو دم به ساعت به اطلاعش برسونید♣
به پسری که دماغش رو تازه عمل کرده بگید دکترش بد بوده و دماغش کوفته شده. ♣
.تکون بدید و بذارید خودش سرش رو باز کنه شیشه نوشابه پسر مورد نظر رو حسابی ♣
. زمستون وقتی همه جا یخ زده با دیدن زمین خوردن یه پسر با صدای بلند بزنید زیر خنده ♣
. به ساعتتون نگاه کنید و بگین ساعتش عقبه از یه پسر ساعت بپرسید بعد از جواب دادن♣

موفق باشین دخی های عزیز
دیدگاه  •   •   •  1393/06/17 - 19:20
-1
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی

برایم کف زدند..........و در آغوشم گرفتند


تایید و تشویقم کردند.......... کـه آخر فراموشت کردم


دیگر تا ابد بر لبانم لبخندی تصنعی مهمان است



اما........بین خودمان باشد............


هنوزم تنــــــــــها دلبرکم تو هستی


دیدگاه  •   •   •  1393/06/16 - 19:24
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
ﺩﺭﺩ ﺩﺍﺭﻩ .. ﻣــﻮﻗـﻌﯽ ﮐــﻪ ﻫــﻨﻮﺯﻡ ﺩﻭﺳـــﺘﺶ
ﺩﺍﺭﯼ ﺍﻣــﺎ ﻧــﺒﺎﯾــﺪ ﺑـــﻪ ﺭﻭﯼ ﺧـﻮﺩﺕ ﺑــﯿﺎﺭﯼ !!
ﻣــﻮﻗﻌﯽ ﮐـــﻪ ﻣـﯽ ﺧـﻮﺍﯼ ﻣــﺜﻞ ﻗــﺒﻞ ﺷــﯽ ﺍﻣـﺎﻧـﻤﯿﺸﻪ ...!!
ﻣــﻮﻗﻌﯽ ﮐــﻪ ﯾــﺎﺩ ﮐــﺎﺭﺍﺵ ﻣـــﯿﻮﻓﺘــﯽ ﻭ ﯾــﮏ ﻟـــﺒﺨﻨﺪﻣـﯿﺎﺩ
ﮔــﻮﺷﻪ ﯼ ﻟـﺒﺖ !!
ﻣــﻮﻗــﻌﯽ ﮐـﻪ ﺩﻝ ﯾــﮏ ﭼﯿــﺰﯼ ﻣـﯿﮕﻪ ﻭ ﻋﻘــﻞ ﯾــﮏﭼﯿــﺰ
ﺩﯾــﮕﻪ !!
ﻣــﻮﻗﻌﯽ ﮐــﻪ ﻧــﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﮐــﺠﺎﯼ ﺯﻧـــﺪﮔﯿﺸﯽ !!
ﻣـﻮﻗـﻌﯽﮐـﻪ ﺍﻭﻥ ﺑـــﺮﺍﺕ ﺟـﺬﺍﺏ ﺗــﺮﯾﻨﻪ !!
ﻣــﻮﻗﻌﯽ ﮐـﻪ ﺑــﺎﯾﺪ ﺍﺯﺵ ﻧﺎﺭﺍﺣـﺖ ﺑـﺎﺷـﯽ ﺍﻣــﺎ ﻧﻤـﯿﺘﻮﻧــﯽ !!
ﻣــﻮﻗﻌﯽ ﮐــﻪ ﺑــﻬﺶ ﻧــﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﯼ
ﻭﻟـــﯽ ﻧــﯿـﺴــﺖ ..


دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 14:13
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد و از او پرسید
کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری ؟

همسر او گفت همه آنها را بزرگشان و کوچکشان،
دختر و پسر همه یکسانند و همه را به یک اندازه دوست دارم

شوهر گفت : چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد
همسر جواب داد :

این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد

مرد لبخندی زد و گفت :
اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای « چهار زن » همزمان وسعت دارد

خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت ،

اما موقعیتش در آشپزخانه غلط بود

مراسم آن تازه در گذشته صبح و بعد از ظهر فردا برگزار می شود ! :))
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 22:25
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز دیدم یه پسر بچه قدش به زنگ ایفون نمیرسه هی داره خودشو میکشونه بالا ، منم مثل یه رابین هود رفتم ، گفتم :میخوای برات زنگ بزنم ، اونم سرشو تکون داد و گفت اوهوم…..

برای اینکه سریعتر در رو براش باز کنن دو سه بار زنگ زدم ،

بعدش با لبخند بهش گفتم : خوب دیگه چیکار کنم برات کوچولو ؟؟

گفت هیچی دیگه فرار کن تا صاحبخونه نیومده …!!!!

تو از اون ور برو من از این ور …..!!!

بچه نیستن بخدا گرازن … ))
دیدگاه  •   •   •  1393/06/13 - 16:59
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺯﻧﺎﻥ ﺯﻣﺎﻧﯿﮑﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻦ ;
ﻣﺼﺮﯼ : ﻭﺍﯼ ﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ ، ﺍﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻢ
ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ : so happy
ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ : woo0ow
ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ : ﻭﺍﯼ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﺱ ﺷﺎﺩﻡ
ﻭ ﺍﻣﺎﺍﺍﺍﺍ ﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻗﻮﻣﯿﺘﯽ
ﺍﮔﺮ ﻋﻘﺪ ﮐﺮﺩ : ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﮕﯿﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ
ﺑﺎﺭﺩﺍﺭ ﺷﺪ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ
ﺭﻓﺖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ
ﻗﺒﻮﻝ ﺷﺪ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ
ﺍﻓﺘﺎﺩ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ
ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺑﺪ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﺮﯾﺪﻥ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ
ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪﻥ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺳﺮﺵ ﻫﻮﻭ ﺍﻭﺭﺩ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻫﺎ
ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺖ : ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ
ﻭ ﺁﺧﺮﺷﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﭼﺸﻤﻤﻮﻥ ﺯﺩﻥ
ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﺪﻭﻧﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ
ﺍﯾﻨﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﭼﺶ ﺧﻮﺭﺩﻥ؟
ﺧﻮﺍﻫﺸﺄ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺘﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ
ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺍﮔﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﮐﺴﯽ ﻧﻔﻬﻤﻪ ها:|
دیدگاه  •   •   •  1393/06/10 - 20:10
+4
صفحات: 4 5 6 7 8 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ