یافتن پست: #برایم

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
برایم کف زدند
در آغوشم گرفتند
تایید و تشویقم کردند...که آخر فراموشت کردم
دیگر تا ابد بر لبانم لبخندی تصنعی مهمان است
اما بین خودمان باشد،
هنوز تنها
دلبرکم تـ...ـو هستی لعنتی !!!!
دیدگاه  •   •   •  1393/02/22 - 22:04
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



پاهایت را بگذار اینجا…
درست روی قلبم…
ببخش مرا …
چیز دیگری نداشتم که فرش قدومت کنم …
آهسته قدم بردار اینجا…
تارو پود این فرش قرمز پر از گل احساسم است…!
.......................................................
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی
اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است
قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
.





دیدگاه  •   •   •  1393/02/15 - 21:36
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

ﭼــﻪ ﻗﺪﺭ ﺑــﻮﯼ ﺗﻮ ﺧﻮﺑﺴﺖ...ﺑﻮﯼ ﺁﻏﻮﺷﺖ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﺣﻤﺖ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﺩﻭﺷﺖ
ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻻﻝ ﻭ ﻟﻄﯿﻔﯽ ﮐﻪ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻫﺴﺘﻢ
ﺩﻭ ﺑﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺩﻭﺷﺖ
ﻭﻟــﯽ ﺑــــﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻦ ﺑﺎﻝ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺯﺩﯼ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﻭ ﺑﺎﻝ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
ﺑــﻪ ﺟﺎﯼ ﺭﻭﺷﻨﯽ ﺑﺎﻟﻬﺎﯼ ﺧﺎﻣﻮﺷﺖ
ﮐـــﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺧﻮﺩﺕ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺖ
ﺁﻫــــﺎﯼ ﺭﻭﺳﺮﯾﺖ ﺁﻓﺘــــﺎﺏ ﺗﺎﺑﺴﺘـﺎﻥ!
ﺷﮑﻮﻓﻪ ﺗﺎﺝ ﺳﺮ ﺗﻮ.ﺑﻨﻔﺸﻪ ﺗﻦ ﭘﻮﺷﺖ-
ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﯼ ﻗﺸﻨﮕﯿﺴﺖ ﺟﺎﯼ ﺩﻭﺭﯼ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻬﺸﺖﺑــــــــﺎﻍﺑﺰﺭﮔﯿﺴﺖ:ﺑـــــﺎﻍ
ﺁﻏـــﻮﺷﺖ
ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁﺧــــﺮ ﮔﻤﺎﻥ ﻧﮑﻦ ﺣﺘﯽ

بهشت هم بروم می کنم فراموشت!

دیدگاه  •   •   •  1393/02/10 - 17:02
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



دغدغه ی روزمره ام ، بودن تـــــــــــــوست !

نفس کشیدنت ..

ایستادنت ..

خندیدنت ..

"مـــــــــــــــــــــــــادرم"

تــــــــــــو باشی و خــــــــــــدا

دنیا برایم بس است ...

*********
خدا عمر طولانی و با عزت بده به همه مادرا
امیـــــــن ...


دیدگاه  •   •   •  1393/01/29 - 15:01
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



گشتمو گشتم هر چه فکر کردم چیزی که زیباییت را برایم تصور کند

نیافتم ناچارا پناه اوردم به گلی سرخ شاید لطافتش ظرافت تورا

سرخیش سرخی لبانت را و عطرش عطر تن تورا ذره ای بیان کند

تک گل زندگیم میخواهمت دوستت دارم همه خوبیها تقدیمت باد


دیدگاه  •   •   •  1393/01/28 - 21:11
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



کسی را دارم ,
که انقدر برایم کسی هست که ,
نگاهم دنبال کسی نیست
و
این را هزاران بار فرباد میزنم که دیگر
کسی به چشمانم نمی آید
و هیچ نگاهی,
دلم را نمی لرزاند !!!
تنها یک نفر هست که همانند
گنجینه‌ای گرانبها در دلم جای گرفته!!!!


دیدگاه  •   •   •  1393/01/22 - 19:31
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥

فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…

انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم…

این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت ….

دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام….

فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم….

دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟

در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم…

تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی….

گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟

سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …

دیدگاه  •   •   •  1393/01/19 - 16:33
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



من هر روز و هر لحظه نگرانت می‌شوم که چه می‌کنی ؟
پنجره‌ی اتاقم را باز می‌کنم و فریاد می‌زنم:
تنهایی‌ات برای من ...
غصه‌هایت برای من ...
همه بغض‌ها و اشک‌هایت برای من ...
بخند برایم بخند ...
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده‌هایت را ...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم...


دیدگاه  •   •   •  1393/01/18 - 21:40
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



برایت مُرده بودم ...
تا برایم تب کند قلب ...

ولی حتی نپرسیدی
دلت همدرد می خواهد ؟!؟!




دیدگاه  •   •   •  1393/01/16 - 19:30
+5
fereshte
fereshte
نسل من چقدر حرف برای گفتن دارد اما سکوت کرده                           نسل قبلی خوشی هایشان را کردند و خاطراتشان را قاب کردند و به ما که رسید وا رسید                  به ما که رسید پارچه ی مشکی کشیدند روی سرمان ودر مدرسه یادمان دادند خدا را به خاطر جهنم و بهشتی که نیست عبادت کنیم!                     یادمان دادند بهشت رفتن پسر حسین آقای بقال به مو و صدای من بسته است                         یادمان دادند اگر زن عطر به خود بزند مورد لعنت فرشتگان است           چقدر از زن بودنم بدم می آید         چقدر میترسیدم از خدا               برایم ترسناکترین بود در دوران بچگی                          نسل من مچاله شد              مچاله تر از کیهانی که امروز  شیشه را با آن پاک کردم             نسل من گم شده                        دقیقا وسط جهنم از دست رفتیم                             نسل بعد ما هم که با حریم سلطان و مسابقه ی دنس بزرگ میشود                              ما فقط ماندیم و دلی پر                    ما فقط ماندیم و حسی که دیگر جوان نیست             عصا بدست نفسهای آخرش را میکشد!         ما در اوج جوانی پیر شدیم....
دیدگاه  •   •   •  1393/01/14 - 23:29
+7
صفحات: 3 4 5 6 7 پست بیشتر

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ