یافتن پست: #بزرگ

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥




آقا مرده برای بچش تبلت خریده بچهه تبلتو انداخته تو وان حموم
واسه اینکه تو روحیه بچش تاثیر منفی نزاره چیزی نگفته
حالا ما یه روز خط کش بابامونو بردیم مدرسه ازمون کش رفتن.
کل بزرگای فامیل اومدم پیش بابامون وساطت کردن تا بابامون تو خونه راهمون داد.

دیدگاه  •   •   •  1393/05/17 - 14:40
+3
*elnaz* *
*elnaz* *

مامان که شدم


به دخترم میگم ببین عزیزم


یه وقت اگه بزرگ شدی



اگه خوشگل شدی


اگه به سن ازدواج رسیدی


اگه دیدی چند نفر میخوانت


اونیو انتخاب نکنی که ماشینش خفنه ها


اونیو انتخاب نکنی که باباش پولداره ها


اونیو انتخاب نکنی که سرش شلوغه ها


اونیو انتخاب نکنی که میگه بیا خونمونا


اونیو انتخاب نکنی که همش اشکتو در میاره


اونیو انتخاب کن که قلبشو بهت هدیه میده


اونیو انتخاب کن که وقتی ناراحته سریع لباساشو میپوشه میره بیرون


اونیو انتخاب کن که وقتی ناراحته فقط اخم میکنه


اونیو انتخاب کن که مامانشو بهت نشون میده نه تخت خوابشو


اونی که شاید ساعت رولکس نخره واست،ادکلن گرون نخره واست، ولی تولدت دل تو دلش نیست


اونی که بلد نیست دروغ بگه ، اگه دروغم بگه انقدر ناشیه که زود میفهمی


یه وقت ولش نکنی بری با یه پولدارترمامان جون


وقتی سرت غر میزنه وقتی به آرایشت گیر میده ول نکنی بری با یه بی غیرت بگی باهات آرامش ندارم


وقتی پولش تموم میشه عاشق حساب بانکیه اون یکی نشی


نگاه نکن با بیخیالی فوتبال میبینه،شاید میخواد چشای خستشو نبینی....
اونیو انتخاب کن که از بین همه میخواد فقط با تو باشه....


11 دیدگاه  •   •   •  1393/05/16 - 22:34
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







نه ماه انتظار
و یک عمر نگرانی
حس آزاد دخترانه را
به مهر مادری دادن
بزرگترین ایثار یک زن است ...!






2 دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:23
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
تو که غریبه نیستی
همین جا
درست کمی این طرف تر
جایی سمت چپ پیراهن چهار خانه ام
چندی ست که
بد می سوزد
تو که غریبه نیستی
من مدتی ست که
خوب نیستم
به اشک های یواشکی مادر بزرگم قسم
که من دلم
گریه می خواهد این شب ها ...
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:19
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیشب ساعت ۳شب بابام اومده بالا سرم بیدارم کرده میگه : پسرم پسرم !
من : هوووم ؟؟
بابام : بابا بیداری ؟
من : آره بابا دارم تنیس رو میز بازی میکنم.
بابام : زهرمار مگه من باهات شوخی دارم ؟
من : پدر من خو ساعت ۳ بیدارم کردی میگی مگه خوابی ؟
بترس از روز رستاخیز ، بترس از آتش دوزخ !
بابام : بابا خوابم نمیبره بیا با هم شطرنج بازی کنیم !
من : ای خدااااااااااا
حالا داشتیم بازی میکردیم سربازو هفت هشت خونه تکون داد…
من : بابا اون سربازه مازراتی نیست که اینجور میرونیش ؟!
بابام : هزار بار گفتم احترام بزرگترت رو داشته باش ،
پاشو گمشو بیرون میخوام بخوابم بچه سوسول ؛
کسی که جنبه تقلب رو نداره اصلا باهاش بازی نمیکنم !!!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 20:14
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﺑﻌﺪ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﻣﺸﺮﻭﺑﺶ ﮔﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺑﻌﺪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﺩﺍﺭﻩ دعا می کنه ﭘﯿﺪﺍ ﺷﻪ .
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﺪ ﺧﻮﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﻭ ﻣﺘﺪﯾﻨﯿﻦ
:))))
دیدگاه  •   •   •  1393/05/14 - 19:55
+5
korosh
korosh



ایمان موسوی هم اشفاگری کرد: دوست خانوادگی قلعه نویی 50 میلیون تومان از من پول گرفت!



 

پرسپولیس نیوز :  ایمان موسوی می گوید:«گفتند 6 میلیون چکم را پاس کن، در دربی فیکس هستی!»



نزدیک به یک سال و اندی سکوت و ناگهان شکستن آن. سکوتی که وقتی می شکند در آن حرف های مهمی نفهته است. حرف از ایمان موسوی است و ناگفته های «کوچکی» که از دوران حضورش در استقلال به زبان می آورد. او بعد از مصاحبه جنجالی جواد نکونام، لب به سخن می گشاید و حرف هایی می زند که می تواند در تاریخ فوتبال ایران بسیار مهم و به یادماندنی باشد.


 


او ماجرای پولی را تعریف می کند که نکونام کدهایش را داده بود؛ پولی که دوست نزدیک امیر قلعه نویی در استقلال از او گرفته بود. موسوی داستان هایی تعریف می کند که می گوید بخش کوچکی از آن اتفاقات هستند. از شبی می گوید که در بیمارستان بستری شد و تا مرگ رفت اما استقلالی ها سراغش نیامدند. این شما و این مصاحبه ای جنجالی از بازیکنی که روزهای تلخی را در استقلال سپری کرد.


 


جواد نکونام روز گذشته با خبرورزشی مصاحبه ای انجام داد و غیرمستقیم از اتفاقاتی که برای تو در استقلال رخ داد، حرف زد. دوست داریم از زبان تو صحت این ماجراها را بشنویم.


اول از همه بگویم برای من استقلال یعنی عشق. روزی که بازیکن این تیم شدم، انگار به تمام آرزوهای زندگی ام رسیده ام. بازی در تیمی که خیلی بازیکن بزرگ داشته و هرکسی شانس بازی در آنجا نصیبش نمی شود. مخصوصا امیر قلعه نویی من را خواسته بود. همیشه آرزو داشتم در این تیم بازی کنم، پس وقتی به آنجا رفتم انگیزه بسیاری داشتم. همه چیز از اولین مسابقه ای شروع شد که برای مقابل گهر گل زدم و خبرنگاری پرسید تو خیلی پاچه خواری امیر قلعه نویی را می کنی. کسی که من را می شناسد می داند علاقه ام را پنهان نمی کنم. اگر حرفی می زنم از روی علاقه است. همانجا گفتم من احتیاجی به پاچه خواری ندارم، با بازی کردن خودم را نشان می دهم. این حرف ها باعث شد تا برایم اتفاق تازه ای بیفتد. یک جورهایی می توانم بگویم روزهای تلخ من از همانجا شروع شد. در بازی بعدی مقابل آلومینویم هم گل سه امتیازی زدم ولی در بازی ساپیا نیمه اول تعویض شدم و بعد از آن رفتارها عوض شد. دیگر خبری از آن تماس ها نبود که ایمان جان ما تو را دوست داریم و می خواهیم به استقلال بیایی. دومین مشکل من در استقلال، داشتن یک ماشین خوب بود. خیلی ها فکر می کنند فوتبالیست ها آدم های ثروتمندی هستند. وقتی با آن ماشین به تمرین استقلال رفتم بعضی ها فکر کردند من بچه پولدارم در حالی که نمی دانستند همان ماشین را قسطی خریده ام و پول زیادی ندارم. هر چه از نفت تهران گرفته بودم، سرمایه زندگی ام بود.


کمی داستان را باز می کنی؟ جواد نکونام از پولی حرف زد که یکی از نزدیکان امیر قلعه نویی از تو گرفته است.


بعد از جدایی از نفت، تمام سرمایه ام 50 میلیون تومانی بود که از ته مانده قراردادم باقی مانده بود. ماشینم را قسطی گرفته بودم و باید قسطش را می دادم. اتفاقا رنگ ماشینم به عشق استقلال آبی بود.یکی از نزدیکان قلعه نویی که فکر می کرد چون چنین ماشینی سوار می شوم، پس پولدار هستم. و به من گفت چرا پولت را در بانک گذاشته ای،

آخرین ویرایش توسط korosh در [1393/05/8 - 13:53]
2 دیدگاه  •   •   •  1393/05/8 - 13:52
+1
-2
SADAF.SHAHLAI
SADAF.SHAHLAI
بزرگترین دروغ کتاب عربی:جمع مذکرسالم........اصلا مگه میشه
دیدگاه  •   •   •  1393/05/4 - 17:06
+5
وقتی آدمهای کوچک رو برای خودمون خیلی بزرگ کنیم
هم اونها رو به اشتباه می اندازیم هم خودمون رو…
دیدگاه  •   •   •  1393/05/2 - 12:11
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







آدمها هرچقدر بزرگتر میشوند
دلشان بیشتر بغل میخواهد
حتى بیشتر از وقتى که کودک بودند ! . . .






دیدگاه  •   •   •  1393/04/31 - 13:49
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ