♥ نگار ♥
هر ﻣﺎﺩَﺭﯼ ﻣَﻨﻮ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ
.
.
.
.
ﺗﻮ ﺩِﻟِﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ این عروس مﻦ ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﻮﯼ ﭼﺮﺍﻍ ﻗﺴم
حالا شوماها هــــــــــــــی غفلت کنین^__^
♥ نگار ♥
تنــــفـــس آغاز دوباره ی زندگیست
عشـــــــــق لحظه ی زیبای پرواز است
و
دوســــــــــت دل سپردن به تمام زیبایی هاست...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خــــدا رو شـــــکر که تو یکی هیچــــکدوم نیستی وگـــرنه دنــــیام نـــابود بود... ^_^
♥ نگار ♥
به دخترتوخیابون گفتم خانم ببخشید ساعت چنده؟
یهو برگشت اشک توچشماش جمع شد و ساعتشو در اورد گفت عزیزم قابل تو رونداره فدات شم !! توفقط منو بگیر!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
منم مث پلنگ مازندران با نهایت سرعت فرارکردم!!!!
امنیت اجتماعی برا پسرا کم شده ناموسن
♥ نگار ♥
زن با عصبانیت پای تلفن : “این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!”
مرد : “عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته
که از یه انگشتر الماس نشان ش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم
اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم…؟! “
زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار : ” بله عشقم…”
مرد : “من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم!
mohamadjavad
چوپان قصه مادروغگو نبود.اوتنهابود.وازفرط تنهایی فریاد گرگ سرمیداد.افسوس که کسی تننهایی اش رادرک نکردوهمه درپی گرگ بودند.دراینن میان فقط گرگ فهمید که چوپان تنهاست!!!
mohamadjavad
جسدآنکه میگفت برات میمیرم.پیداشدجالب اینجاست درآغوش دیگری جان داده بود
mohamadjavad
ایناکه توخیابون راه میرن ویهو باخودشون میخندن...آدمای ان کهه با خاطره هاشون زنده ان دیونه نیستن فقط یکم خسته ان