یافتن پست: #بچه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز کیبوردمو باز کردم داشتم تمیزش میکردم دختر داییم
سه سالشه اومد کنارم ازم میپرسه : این
چیه ؟
می گم : کیبورده
می گه : من نبردم !
می گم : کیبورده !
می گه : من نبردم !!
می گم : ، ، کیبورد
با گریه پا شد رفت پیش مامانش میگه : مامان بخدا من
نبردم ...
یعنی کیبوردو کوبوندم تو سرم !
مامانم اومده میگه : صدای چی بود ؟
میگم : کیبورده
مامانم میگه : بس کن دیگه خجالت بکش نه اون بچه برده ، نه
من ، نه کس دیگه ای ! خودت گمش کردی ! تو همین
اتاقه ! پاشو خوب بگرد !!!
هیچی دیگه از ظهر تا حالایه تیم ‌تجسس حرفه ای دارن
دنبالش میگردن:|
دیدگاه  •   •   •  1393/06/15 - 14:36
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﻦ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻡ |:

ﻣﻦ :ﭼﺮﺍ ﺍﻧﻘﺪ ﺍﺧﻤﻮ ﻫﺴﺘﯿﻦ ﺷﻤﺎ؟
ﺍﻭﻥ : ﺧﻮﺏ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ !
ﻣﻦ :ﺧﺠﺎﻟﺖ؟ﺍﺯ ﭼﯽ؟ﺍﺯﮐﯽ؟ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺍﺧﻢ ﺩﺍﺭﻩ؟ﺍﺻﻦ ﭘﺴﺮﺍﯼ ﺍﻻﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﺪﻭﻧﻦ ﭼﯿﻪ؟
ﺍﻭﻥ :ﻧﻪ ﻓﻘﻂ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ . ﺍﺻﻦ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺧﻢ ﮐﻨﻢ.
ﻣﻦ :ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺭﻭ....
ﺍﻭﻥ : ﺧﯿﻠﯽ ﺯﺑﻮﻥ ﺩﺭﺍﺭﯾﺎﺍﺍﺍﺍﺍ ... ﻡﯾﺰﻧﻢ ﻟﻬﺖ ﻣﯿﮑﻨﻤﺎ
ﻣﻦ :ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﯼ ! ﻣﺎﻣﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﻥ؟؟؟
ﺍﻭﻥ : غلط کردم |:
ﻣﻦ :ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﺸﻪ ﻫﺎﺍﺍﺍ ﺑﭽﻪ ﭘﺮﻭ .ﭘﺎﺷﻮ ﺍﺻﻦ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺑﺮﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ!
ﺍﻭﻥ :ﺍﯾﺸﺎﻻﻩ ﺑﺘُﺮﺷﯽ !
ﻣﻦ : ﺟﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯽﯾﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯿﯽﯾﯿﻎ
ﺍﻭﻥ : ﺩﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺭﺩ !
ﻭ ﺑﺎ ﻭﺳﺎﻃﺘﺖ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﺧﯿﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﻓﯿﺰﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺭﺳﯿﺪ:
دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 23:34
+6
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻫﭙﯿﻤﺎﯾﯽ ﺭﻭﺯ ﻗﺪﺱ ﯾﻪ ﺗﯿﮑﻪ ﮐﺎﺭﺗﻦ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻩ ﺩﺳﺘﺶ، ﺭﻭﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ ": ﺷﻼﻡ، ﺗﻮﻟﻮ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍشلاﺋﯿﻞ ﺑﮕﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﺠﻞ ﻣﻮﺷﺠﻞ ﺭﻭ ﺍﺟﯿﺖ ﻧﮑﻨﻪ .ﺑﻮﮊ ﺑﻮﮊ "!
ﻣﯿﮕﻦ ﻧﺘﺎﻧﯿﺎﻫﻮ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ، ﺍﺳﯿﺪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ...
دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 23:32
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻢﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻻﺵ ﻋﻘﺐ ﻣﻮﻧﺪ !!
ﻓﻘﻂ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺗﻤﺮﮐﺰﺷﻮ ﺑﺬﺍﺭﻩ ﭘﺎﯼ ﺏﭽﻪﺍﺵ ... ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ
ﺑﭽﻪ ﺍﺵ ﺑﺎ ﻭﻗﺎﺣﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ: " ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﯽ ... ﺗﻮ ﺟﺎﻣﻌﻪ
ﻧﯿﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻧﯽ !! "
.
.
ﺏﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻇﺮﺍﻓﺘﺶ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﮐﻪ ﺑﭽﻪﺍﺵ ﯾﻪ
ﻭﻗﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻢ ﻧﯿﺎﺭﻩ ...
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﺑﭽﻪﺍﺵ ﺑﺎ ﻭﻗﺎﺣﺖ ﮐﺎﻣﻞ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ : " ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﯽ ... ﺗﻮ ﮐﻪ
ﻫﻤﺶ ﺳﺮﮐﺎﺭﯼ !! "
.
.
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭﺍ، ﭼﻪ ﺷﺎﻏﻞ ﭼﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ
.
.
ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭﺍ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﺬﺍ ﮐﻤﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻏﺬﺍ ﺭﻭ ﺩﻭﺱ
ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻭ ﺳﯿﺮﻩ ﺧﻮﺩﺷﻪ ...
.
.
ﮔﻔﺖ ﺑﺎﻣﺎﺩﺭﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﺴﺎﺯ
ﮔﻔﺘﻢ : "ﻣﻦ ﺑﺎﻣﺎﺩﺭﻡ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻤﯿﺴﺎﺯﻡ ........ ﺩﻧﯿﺎﻣﻮﻣﯿﺴﺎﺯﻡ ....... "
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 22:42
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
سرزده رفتیم خونه یکی از آشناها
بچه صاحبخونه گفت : عمو ما میدونستیم شما میاین خونمون
گفتم : عزیزم ازکجا می دونستین ؟
جواب داد : مامانم چای آورد تفاله چایی اومده بود روی استکان بابام
بابام گفت الان یه خری میاد خونمون
:|
دیدگاه  •   •   •  1393/06/14 - 22:31
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دیروز دیدم یه پسر بچه قدش به زنگ ایفون نمیرسه هی داره خودشو میکشونه بالا ، منم مثل یه رابین هود رفتم ، گفتم :میخوای برات زنگ بزنم ، اونم سرشو تکون داد و گفت اوهوم…..

برای اینکه سریعتر در رو براش باز کنن دو سه بار زنگ زدم ،

بعدش با لبخند بهش گفتم : خوب دیگه چیکار کنم برات کوچولو ؟؟

گفت هیچی دیگه فرار کن تا صاحبخونه نیومده …!!!!

تو از اون ور برو من از این ور …..!!!

بچه نیستن بخدا گرازن … ))
دیدگاه  •   •   •  1393/06/13 - 16:59
+7
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
با20سال سن،فقط ی بار خواستم ببینم ک ایا شامپو بچه واقعا چشمارو میسوزونه یا ن؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بله الان دارم با چشمای کور تایپ میکنم.وای ب حال بچه.از شدت درد داشتم شیههههه میکشیدم ،عرعر میکردم.راستی جیغ بنفش یادم رفت بگمO_O
دیدگاه  •   •   •  1393/06/13 - 16:28
+3
محمد حسن کاظمی
محمد حسن کاظمی
زینگ زینگ: دختر بچه گوشی رو بر میداره

سلام: بله؟

سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!

دختر: نمیشه!

مرد: چرا؟

دختر: چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!

سکوت

مرد: بابایی ما که عمو حسن نداریم!

دختر: چرا داریم. الان پیش مامانه.

مرد: ببین عزیزم. اینکاری رو که میگم بکن. برو بزن به در و بگو بابا اومده خونه!

دختر: چشم بابا

چند دقیقه بعد

بابا جون گفتم.

خوب چی شد؟

هیچی. همین که گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون

همینطور که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا

تکون نمیخوره دیگه!!؟

خوب عمو حسن چی؟

دختر: عمو حسن از پنجره پرید تو استخر. ولی پریروز آب استخر رو خودت خالی

کرده بودی یه صدای بامزه ای داد که نگو! هنوز همونطور خوابیده!

مرد: استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم مگه شماره ****8875 نیست؟

دختر: نه!

مرد: ببخشین مثل اینکه اشتباه گرفتم

باشه خداحافظ

:|

خخخخخخخ{-7-}{-18-}{-33-}
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/13 - 15:23
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
کلاه قرمزی: آقای مرجی،شما میدونستی عباس آقا ،غیر از شهین خانوم یه زن دیگه هم داره؟

مجری: زندگی مردم به ما چه ربطی داره!؟

کلاه قرمزی: بله منم دیدم به ما مربوط نمیشه رفتم به یکی گفتم که بهش مربوط میشد

مجری: کی؟

کلاه قرمزی: شهین خانوم!

مجری: بچه مگه تو فضولی!؟ اگه زندگیشون خراب بشه میتونی خودتو ببخشی!؟

کلاه قرمزی: مگه من مثل شمام که پدر مارو درمیاری تا ببخشیمون!؟
سه سوت خودمو میبخشم تازه به خودم جایزه هم میدم!

مجری: اصلاٌ کی به تو گفته عباس آقا یه زن دیگه داره؟

کلاه قرمزی: امروز کله ی عباس آقا رو دیدم،دوتا فرق داشت!
میگن هرکی سرش دوتا فرق داشته باشه دوتا زن میگیره

مجری: بچه این حرفا همش الکیه!

کلاه قرمزی: اتفاقاٌ خودم هم شک کرده بودم،
اگه اینجوری بود که شما با اون فرقی که رو کله ت داری باید حرمسرا راه مینداختی!
:))
2 دیدگاه  •   •   •  1393/06/11 - 19:45
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
از بس بچه ها پست خیانت و بی وفایی میزارن که من هی فکر میکنم لگد عشقی خوردم!
همش آهنگ غمگین گوش میکنم و یه نفر(که اصلا وجود خارجی نداره)نفرین میکنم و هی به خودم میگم آخه چرا منو گذاشتی رفتی؟
تو که هنوز با منم آشتا نشده بودی 0_0
نکن برادر من
نکن خواهرم
یهو دیدی فردا خود کشی کردمااااااااااااا! نگین نگفتی <img src=(" title=":((" />(((
1 دیدگاه  •   •   •  1393/06/11 - 18:35
+2

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ