یافتن پست: #بچه

♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دوست بابام به بچه دوسالش میگه آقا سید مهدی

اونوخت بابام به منه 2 متری تو خونه میگن هوی داییناسور
دیدگاه  •   •   •  1393/05/30 - 20:48
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پسره ﮔﻔﺖ : ﮐﯿﮏ ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﺷﮑﻼﺗﯽ . ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻻﯾﻦ ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﻓﻘﻂ ﻻﯾﻦ ﺳﺒﻘﺖ . ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺗﺎﻧﮕﻮ ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺑﻨﺪﺭﯼ . ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺩﯾﺪﯼ ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻭﺍﻻ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺪﯾﺪﻡ. ﮔﻔﺖ:ﻛﻮﻛﻮ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ ﺧﻴﻠﻲ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻡ ﺧﻮﺷﻤﺰﺱ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﻣﯿﻨﻮ ﮔﺎﺯ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﯾﻪ ﻫﻤﭽﯿﻦ ﺑﭽﻪ ﯼ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﻣﻦ
دیدگاه  •   •   •  1393/05/30 - 20:40
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
یه مدتی بود همش فکر می کردم من بچه سرِ راهی هستم
تا اینکه یکی از عکس های بچگیامو بردم به مامانم نشون دادم برگشته میگه : آخِی، چه نازه، کیه؟؟
.الان دیگه مطمئن شدم... !!:|
دیدگاه  •   •   •  1393/05/30 - 20:10
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
دﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﻢ و ﭘﺴﺮ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﺎﻟﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻥ.

ﯾﻪ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﭘﯿشمﻭ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﻣﻀﺎ ﮐﻦ. ﮔﻔﺘﻢ :

ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ؟ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ :ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﻫﻢ ﻃﻼﻕ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ

ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮔﻪﯼ ﻃﻼﻗﻤﻮﻧﻪ. ﺗﻮ ﻫﻢ ﺷﺎﻫﺪﻣﻮﻧﯽ. ﺑﻌﺪ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﯾﯿﻢ ﻣﯿﮕﻪ

:ﻧﻪ ﻧﻪ ﺻﺐ ﮐﻦ، ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﮑﺮﺩﯾﻢ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ پیش ﮐﯽ ﺑﺎﺷﻦ!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/29 - 18:52
+2
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥







قیافه بچه ها موقع اولین حموم






دیدگاه  •   •   •  1393/05/28 - 21:51
+4
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
پشت نویسی کارت عروسی یه بنده خدا: حاج حسنعلی و خانواده محترم بجز پسر وسطی کرمعلی بی پدر مادر ... خاک تو سرتون با اون بچه بزرگ کردنتون, اصلا نمیخواد بیایید!!
دیدگاه  •   •   •  1393/05/27 - 16:10
+1
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
لواشکم نشدیم حداقل یکی برامون ضعف کنه...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
قره قروت هم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید ی چند لحظه مکث کنه...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
پسته ام نشدیم مردم تو حسرتمون باشن...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
بچه ی مردمم نشدیم ک سر مشق دیگران باشیم...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
مسواکم نشدیم ک فقط مالِ ی نفر باشیم...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
نون خشکم نشدیم یکی از روی زمین برمون داره بوسمون کنه...
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
شلغمم نشدیم یکی کوفتمون کنه خوب شه
دیدگاه  •   •   •  1393/05/24 - 17:47
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥



واکنش کودکان ب کتک در ایران و خارج:
خارج:جیغ...داد...گریه...افسردگی...روانپزشک
ایران:مادره تا سر حد مرگ بچه رو کتک میزنه اونوقت اون بچه برمیگرده میگه:
هه هه هو هو اصلنم درد نداشت
4 دیدگاه  •   •   •  1393/05/24 - 14:23
+3
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
2 دیدگاه  •   •   •  1393/05/24 - 11:34
+5
♥ نگار ♥
♥ نگار ♥
شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم
دیدگاه  •   •   •  1393/05/24 - 11:32
+4

تفکیک

جستجو برای
نوع پست توسط در گروه تاریخ